اتفاق بدی است تنهایی
مثل مرداد گرم تب کردم
روز ها را قدم زدم بی تو
باز هم خو به نیمه شب کردم
مثل یک بعد از ظهر پاییزی
از خیال درخت سر رفتم
میشد از نیمه راه برگردم
پای لجبازی ام هدر رفتم
ساعت پنج هفت آبان بود
رفتی و رفته رفته اب شدم
بی خیال کلاس و درس و کتاب
بر سر مادرم خراب شدم
هر چه ناخوانده بود تو را خواندم
هر چه نادیده بود تو را دیدم
روی این تخت های یک نفره
بار ها تا سپیده باریدم
هر کسی میشناخت من را
گفت چه جوان نجیب و کم رویی
آن جوان نجیب بعد از تو
توی جیبش گذاشت چاقویی
رفتم و در محله لات شدم
عشق چاقو کشی و بد مستی
زندگی بیخود است وقتی که
تو کنار رقیب من هستی
لای متن کتاب ها گم شد
دوستی ها و مهربانی ها
شهر را روی سر گذاشتم و
کارم افتاد شهربانی ها
بی تو از زندگی بدم آمد
اطلسی های دلخوشی پژمرد
مهدیار بیا نخوان دیگر
مادرت بغض های خود را خورد
با تمام جهان غریبه شدم
توی کنکور بخت یارم بود
تو جواب سوال ها بودی ؟؟؟؟
خوب شد یک نفر کنارم بود
گفته بودی جوان بمان اما
زودتر زان چه هست پیر شدم
رفتم از ابشار و کوهستان
ساکن غربت کویر شدم
مشهد الرضا شهر خوبی بود
نه برای من و تو ای سارا
من و یک تربت دلتنگی
تو و یک نا کجای ناپیدا
بین شن باد های این تربت
باز با سنگ درد دل کردم
آنقدر گریه کردم از دوری
جاده ها را به گریه گل کردم
بین پس کوچه های شب هایم
ماه بودم ولی پلنگ شدم
هی مچاله شدم درون خودم
توی ان معدنی که سنگ شدم
شعر گفتم تو را صدا کردم
ناله ام تا خود خدا می رفت
این خدا ناله ی مرا نشنید
باز هم این دو خط جدا می رفت
لابه لای تمام این ابیات
لابه لای تمام اشعارم
گریه کردم تو را صدا کردم
تازه فهمیده ام چه پرخارم
شهر ها را یکی یکی گشتم
هیچکس مثل تو نمی خندید
هیچکس عاشقم نشد سارا
هیچکس شعر را نمی فهمید
تو بیا بین جمع جاعل ها
چای و قلیان و کافه اش با من
من نمی ترسم از کسی سارا
مستی از تو مرافعه اش با من
من به امید این که میایی
سال ها منتظر میمانم
نه نیا بیا نیا دیگر
من فقط از تو میخوانم
من خودم را نکشته ام سارا
مانده ام تا دوباره برگردی
مانده ام بین خواب و بیداری
تا تو ای ماه پاره برگردی
آی سارا، بیا به ابادی
خانه ای توی کوچه باغ بگیر
نازنینم به شعر من برگرد
جان سارا بیا طلاق بگیر
بیت های ابتدایی تا میانه رو خیلی دوست داشتم آخراش انگاری خسته شده بودید از سرودن..
زان؟ زبانش قدیمی نیست؟🤔
در کل خیلی قشنگ بود
درود بر شما