اسلحهات را از روی شقیقهام بردار
و بگیر به سمت کانگورویی که
سر یک اسم
نشانی آبگیر را
در کیسهاش پنهان کرده و
میپندارد قورباغه
تا ابد
برای «کانباغه»ای که هرگز زاده نشد
ابوعطا خواهد خواند!...
چه دردسر بزرگی!
به غیرعادی بودن این سطرها پیبردهام
همانند مرض بیپدر و مادری که
از اپیزود ابتدایی این شعر
شروع شده
تا منتهیالیه ماضی بسیار بعیدی که تو هستی
امتداد مییابد...
بیجملگی
تمام پرانتزهای باز و بستهی آوندهایم را
شکل داده است
و اندوهی در سردرگمی چهرهام
بالا آمده
چین به چین
فلسفه میبافد برای خون دهانم
پشت دیواری که...
مقصد داریم تا مقصد...
.
نمیدانی چه طعم بدی دارد
آلاسکا
زیر نیش موریانههایی که
گواهی فوت صادر کردهاند
برای پاسپورتم
و نمیدانند
تاروپود تکههای بیرون زده
از ردای این غربت را
عنکبوتهای مهربانتر از مادر
بر تن اهرام دیگری تنیدهاند!...
امید، دروغ بزرگیست وگرنه
مومیاییها نیز یک روز
روی چمنهای سانتیاگو
با مغز دوندهی ماراتنی محشور میشوند
که میداند
«ارزش دویدن به خط پایان نیست»!
آرزو ذریه عباسی(پاییزه)
پ.ن: ازدواج قورباغه و کانگورو (کانباغه، قورگورو)؛ اثر شل سیلوراستاین شاعر و نویسنده آمریکایی
شعری زیبا خواندم از قلمتان
بمانید به مهر و بسرایید