هیچ وقت غم لاک پشت شبیه غم قورباغه نیست
رودخانه گاهی به خود جرئت می دهد
خویشاوند نفرت روی زمین من باشد
فریاد در صبح شبیه فریاد لاک پشت
تامل عشق در سکوت است
صبح ،دویدن شبیه قورباغه دلیل بر شادمانی نیست
مضحک است هرچند اراده روی خوش داشته باشد
هیچ کس سراغ پاهای عقب گذاشته خود را نمی گیرد
صبح ، منظور ابدیت من است
صبح چهره روشن تر شده ی الهام یک خوشحالی است
جستجوی بی درنگ صبح تاعطیه آزادی
تنها بیرق شکسته غم من است
دنیا ترجیح کدام باور من خواهد بود؟
دنیا وجدان کدام آزادی به گور رفته خواهد بود؟
هرچند معمایی از قبل انتخاب شده
در بروز فریاد یک لاک پشتم
روحی سرشار از ملکوت سهمگین یک جهش قورباغه ام
عاقبت انکار غم مرا ، چه کسی خواهد پذیرفت؟
یک گام برداشتهژسر به زیر افکندن
عاقبت دنیا را سهمگین خواهد کرد
شبیه سرافکندن من
تو به چه چیزدیگری فکر می کنی
وقتی لاک پشت شبیه قورباغه گام بر نمی دارد
حتی وسوسه درلحظه باور
.........................
بااحترام محمدرضا آزادبخت
جالب و زیبا بود