نیزه زار
سقوطِ آدمی دراین حوالی ،
شکِ سقوط را ز دل می ربود
محرم بود ، اوایلِ سال بود
اوضاع زچشم دیگران جز امام ،
روشن نبود ، تار بود
فرمانِ سد رسید به دستِ حُرِ دربندِ جُور
هموکه تا مدتی بعد کاملاً آزاد بود
شکی درونش لانه کرد
حال بدش بسیار لت و پار بود
دلش چو سیروسرکه ، جوشید خیلی بدجور،
روحِ عظیمش ، خیلی ترش کرده بود
انگار که این بستنِ راه بر امام ،
برایش همچون ، سرکه و ترشیِ بدونِ غذا ،
آنهم ز نوعِ هفتِ بیجار بود
ولیکن ناچار بود
آخر آن ابنِ کم ، که میگفتند به او ابنِ زیاد ،
حسابی وحشی بود و بس هار بود
آن سپاهِ دد از دور، انگاری نیزار بود
نزدیک که آمد ، همه دیدند ، نیزه زار بود
از دور تهدید مینمود
نزدیک که آمد ، عاقبتِ عافیت بس زار بود
میانِ آن یزیدیان ، فکرِ گُلی نبود ،
همه فکرها پُر از خار بود
هرآنکه غنچه مینمود ، سزای گُل شدنِ او دار بود
دراین میانه این گروهِ امام ،
پُرازشیوعِ غیرت و، پُر از تلألوهای ایثار بود
هرکس کنارِماوراء مانْد ، بهشت نرفت او،
بهشت بسویش آمد
هرکس صدای آن امام را شنید و کنارِ او نمانْد او،
سزای او نار بود
هرکس کنارش مانْد ، یقین ،
یار با او یار بود
بهمن بیدقی 1402/5/1
اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة
تاسوعای حسینی را تسلیت عرض می نمایم
عزاداری ها قبول
التماس دعا