طنزی تلخ بر شعر:"چگونه میتوان شعر طرب گفت؟"
زدم یک آن به طبل بی خیالی
ولی آمد به یادم جیبِ خالی
شپشها یک به یک درجیب بنده
همه رقصان چوخوردند حب خنده
گریزان بودم از بقال و قصاب
برفتم نزدِ یک استادِ نصاب
که کوبد عکس منرا روی دیوار
شوم کاندیدِ جایی مثلِ لیوار*
چنان پولدار شوم مثل اُناسیس*
همیشه میل کنم پیزا وُ سوسیس
خریداری کنم من باغ و ویلا
زنم هرهفته این تن رابه دریا
بسازم برج وبارویی زِفولاد
که مانندش نباشد برج میلاد
همه اهل محلی ها ی روستام
شوند دولا جلویم حتی اوستام*
خلاصه توی این رویا شدم غرق
که"هیچّی"پس ندارد پیش من فرق!
یِهو! جیغی کشید زن جانِ بنده
که ازیادم برفت ،فرمان و دنده
زدم ماشین قسطی را به یک بنز
بدیدم صاحبش دارد به چِش*لنز
نمودم پیش او من گریه زاری
بگفت براین لگن،تا کی سواری؟
زدی بنز مرا، داغان نمودی!!
وحال،خودرا به من نالان نمودی
بداد کارتی به دستم گفت که فردا
بیا دفتر که کارَت لَنگه داد!!
چودیدم کارت او،خیس کرده شلوار
بدیدم حوزه اش، بوده زِ لیوار!
بدادم بهرِ بنزش، آنچه داشتم
به سرمویی نمانده زانچه کاشتم
زِ دستم همسرم گشته چه خسته
که من خود را نمودم بازنشسته
شدم بازی نشسته*،بی پرو بال
که بازنده شده در این همه سال
کنون چون بنگری ایام بشد مفت
"چگونه میتوان شعر طرب گفت؟"
"گمنام" 20/10/91
*لیوار-روستایی قدیمی در مرند-با احترام به مردم شریف این منطقه .
*اُناسیس-ثروتمند ترین مرد جهان در سالهایی دور.
*اوستا-مقصود همان استاد نصاب است.
*چِش-چِشم ،که صرفآ بدلیل رعایت وزن بکار رفته است.
*بازی نشسته-مقصود شهبازی(یک شهباز،شاهین) که دیگر رمقی ندارد!