بها
حالا که این جان ، بهای دیدارست
پس این جان من ، بعنوان بها
اگرلایقش دانستی برای آن نگاه، که فبها
اگرلایقش ندانستی ، که اِی وای برمن ،
برای این اندک بها
دراینصورت بااینهمه سخیف بودنم ،
چکارکنم درزمانیکه ، " قال الانسان ما لَها " *
اگرتنها گوشه چشمی به من داشتی ،
پُر از شور میشوم و شوق
خودت میدانی که چکارها میکنم و چه ها
پیشانی به خاک میسایم و، گردنم را میسپارم به دار
دار دنیا کم است برای اینهمه شوق
همه بلبلی ام چقدرکم است برای آنهمه روضه ها
روضه ی جنّت درست است که پُرازشادیست ،
اما ، شادی قلبِ منِ درک کرده دیدار،
پُراز گُل شده درمیان اینهمه عطر
من که سهل ام ،
حتی آواره میشوند درآنهمه وسعت ، آوازه ها
دگر آوازِ قدردانی منست و، رقصِ روح من
می پرستیده ام و می پرستم و خواهم پرستید ،
تا ابد تو را ، ای زیبا شَها
شهابهای آسمانِ ایمانم همچو رگبار،
نورانی کرده اند عقیده هایم را
روحم شادی اش نمی خشکد
خنده ام گرفته بین اینهمه قهقهه ها
اِی مَها ! اینهمه تابش ات مرا ازاین ظلمت ،
به رسیدنی رسانْد ، که فکرش را هم نمیکردم
دگرتا ابد چگونه زشدت شادی اشک نریزم ،
بمیان اینهمه آیه ها ؟
روحم به خودش میگوید : چه خوبست این دیدار،
که کبوتری ام با اینهمه بی قفسی ،
شده ازتمامیِ بندها بجز بندِ دلنشین یار، کاملا رها
*آیه 3 سوره ی مبارکه زلزال
بهمن بیدقی 1402/4/16
مناجاتی زیباست