دنیایم برعکس شده
دلم از دیروز و امروزم حسابی پُره ،
فردا رُو میخواد
دلم قالی شده گی ، برسرِ دار و میخواد
دلم یک دارو میخواد ،
تا که خوب کنه همه ، زخمای دِلَمو
ولی با تأخیر نه ، بسانِ سهرابِ شریف
دراین دنیای همیشه پُرحریف
دلم یک فرارِخوب با قایق و،
دوتا پارو میخواد
دلم میخواد اوج بگیرم ، تا به سرحد جنون
دلم تازگیها بدجوری درونش خاک گرفته ،
کلِ صحن و معبدش ،
یه گَردگیریِ قشنگ و، آب و جارو میخواد
معجزه میخواد و،
چندتا هم بِگی نَگی ، سِحر و جادو میخواد
اصلاً جادوگری کاملاً نشسته ،
به روی جارو میخواد
اینهمه گناه و یکریزِ خطا ،
بجز چیزی مثلِ قانقاریا نیست
دلم بهرِ التیام های خودش ، زالو میخواد
عکسِ این دنیا اگر بود ،
شاید جایی میرسیدم
همه دنیای من برعکس شده
دلم دنیایی همه واقع و، بس وارو میخواد
اگر " دنیایم " را برعکس کنی ،
میشود : " می آیند "
بله من منتظرِ آنهایم ، همان 314 مؤمن
باید راهشان را پُرکنم ز گُلهای همیشه مزمن*
باید جابجا کنم ، جای شاه و رُخ را ، دراینهمه رخداد
چونکه درمسیرشان ، ازجنسِ عقیده ام برای صد دفاع ،
دراین زندگیِ همچون شطرنج ، قلعه و، بُرج و بارو میخواد
*مزمن = ریشه دار بهمن بیدقی 1402/4/6
موفق باشید