برگ ریزان ست
گروهی از درختان سخت حیرانند
وقت رفتن ، وقت ماندن
فصل آخر اضطراب
امتحان موسم شهر ایمان است
انتخاب وقت اما
بخت !
روز گریان است
وقت گفتن ، فکر سوختن
چند روزی نه نگفتن
وقت آن خندیدن و با هم نگاه کردن
چه خوش
غمی !
گرم ست
دم عابر که بر صبری
نگاهی را نمیافکند ،
گناهی !
چه کوچک بودهای عابر، از این بالا ؟
و از خود هیچ نمی پرسند
اگر ما جایشان بوده، نمیدانم چه می...
ولی حیف است ! .............
....................
....................
...........
برگ ریزان است
گروهی از درختان زرد بیمار اند ...
پ.ن
گرچه ؛دور،،،،،، نزدیک؛ معنای شعر
ولی دلم میگیرد و چشمم گریان ،وقتی در گذر زاگرس سرم بلند
چند سالی ست از ایلام تا بلندای ایستادگی شکوه بام ایران ،چهارمحال
دست و پنجه نرم
حال بلوطهای دلیر و نام آشنا خوب نیست
چندین مرض عجیب و غریب ،به جانشان حملهور
نای از رمقشان انداخته و هرساله تعداد غیرقابل بی شمار
خصوصا آنهایی که مسن و فرتوت و از غیرت دلاوریهای ایران زمین
نشانی بر بدن به یادگار مفتخرند
دارفانی را وداع
در این مصیبت عظما
رهگذری هیچ آبش به جوش نآید
و اشک تمساحی !
ریخته
چه باید کرد
بجز آه
و آه
و آه
~~~
کمی غصه در شروع عجیب
زیرا از مرز عراق داستان این غم جانفرسا آغاز
چیزی شبیه کرونای انسانی
که در این درد جانکاه ،
دور از انتظار
دست بیگانهای
شاید و باید
آنچه خود متوجه از یک سمت حرکت و با جریان باد انتشار
آروین
موفق باشید