سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        میخانه

        شعری از

        محمد رضا نظری(لادون پرند)

        از دفتر واژه های بی سرزمین نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۲۳:۴۲ شماره ثبت ۱۲۱۰۰
          بازدید : ۱۱۲۷   |    نظرات : ۴۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد رضا نظری(لادون پرند)
        آخرین اشعار ناب محمد رضا نظری(لادون پرند)

        دیشب از ترس غمت راهی میخانه شدم
        وه!چه دانی که چرا همدم پیمانه شدم!
        دور از این مردم آلوده شبی خوش بودم
        با اینهمه غم واله و سر خوش بودم
        محو این جمعیت و حال خوش مستانش
        باده صیاد و همه بی خبران در دامش
        ساقی خوش نفس و گرمی عشق و می ناب
        کوزه در خانه و ما تشنه لبان در پی آب
        نعره مستی و دیوانگی و بی خبری
        حیف اگر بهره ز میخانه و ساقی نبری
        گر چه این باده چو زهری به گلو میریزی
        لاکن از گور جدا گشته و بر میخیزی
        نعره ها میزنی و شیشه غم میشکنی
        گر چه در پای همین سنگ تو هم میشکنی
        شکوه ای نیست اگر باده به دل زخم زند
        به که عشقی رسد و هجر به دل سنگ زند
        ساقیا جام مرا پر تر از اینهایش کن
        قلب خونین مرا کنده و پنهانش کن
        بهتر آن است که از درگه او دور شوم
        آنقدر می بزنم تا که کر و کور شوم
        شاید آنوقت در آن حال تو را فهمیدم
        شاید از آینه باده تو را هم دیدم
        شاید این چشم در این حال مرا یاری کرد
        قطره ای از می نابش به لبم جاری کرد
        تا شوم مست از این باده که جان میدهدم
        تا که بنشسته به لب مرگ امان میدهدم
        (29/8/79)
        ............................................
        این شعر مربوط به سیزده سال پیشه.زمانی که تحت تاثیر اشعار کلاسیک بودم.
        و تمام دغدغه من سرودن شعر در همین سبکها بود.
        اون زمان بیست و سه سالم بود.و تجربه نسبتا خوبی داشتم.من از شانزده
        سالگی به شعر رو آوردم.
        ایرادهای زیادی داره اما دستکاریش نکردم.خواستم با حال و هوای همون سن باشه.
        ممنونم که میخونید و نقد میکنید
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2