مست مستم مر مرا هوشم دهید
باده می خوارم مرا نوشم دهید
از چه گویم این حکایت ار قلم؟
هر چه می گویم همه گوشم دهید
هر چه از تلخی بگفتم من تورا
اینک اینگونه بسنج این هر دورا
خود شکیبای و دانا پس ببین
اندکی انگشت بزن هر کندورا
فکر خود آزاد کن از هر چرا
هر چرا دارد دلیل پس هر چه را
بر تو می آید همه حکمت در اوست
از ازل دارد یقین هر بچه را
دست او گیرد به بالا می کشد
بر دهانش هرچه طعم است می چشد
طعم شیرین مزه خوبی دهد
طعمه در دام هم از این طعم می کشد
تو در این دنیا چه دارا و ندار
هر چه دوست داری تو بر خود کم نذار
بر تو می بخشد هرآنچه خرج کنی
پس نباش همچون من نوعی نذار
شاد و خرم باش توکل بر خدا
و به یک نقطه مشواز او جدا
حال کن با حال باش در حال باش
چونکه راحت بر تو میدارد هدا
رمز شادی درخود شاد بودن است
همچو آفتابی که زاتش بودن است
زات هرکس پاک وطاهر زاده شد
رمز این دنیا به پاکی بودن است
1392/02/21 21:22
از همه عذرخواهی میکنم بخاطر اینکه این روزها سرم شلوغه و نمیرسم که اشعار زیبای شما بزرگواران رو هر روز مطالعه کنم و امیدوارم که عذرمو بپذیرید
همچنین از شما بزرگواران خواهش میکنم که نظر کاملا واقعی تونو در مورد شعرام بدید
قول میدم که جنبه انتقاد دارم