...طنز اتوی روان...
صدای دست خالی را
به مشتم باز رو کردم
ضمیری پرتغالی را
زمین گیر گلو کردم
شرابستان احساس از
دو دریا می شود جاری
به پای آبشارانت
رفاقت را رفو کردم
اگر کم رو تر از پُر رو
اگر پُر رو تر از کم رو
نبودم با کدامین رو
وضو با آبرو کردم !؟
به شرک شبهه سارانت
گرفتارم ، نجاتم ده
که زیر«باز بارانت»
زیادی های و هو کردم
خلیج پارسیان را تا
خزر با بندری خوش باش
که خوش مَشرب ترین دل را
به پایت زیر و رو کردم
خودم را می زنم هر شب
به اقیانوس آرامت
عجب آرامشی را در
شکوهت جستجو کردم!
از اینکه ناز بانویی
سر از محصول نانویی
تمام حجم دورت را
پر از پرهای قو کردم
حلال حال های تو
به قدری ترش و شیرین است
که سهم سیب لبها را
پر از طعم هلو کردم
پریشانم ؟
نمی دانم
هراسانم ؟
چه می دانم
فقط از فرط بی کاری
هوای یک هوو کردم
چه زودی استجابت شد
هوای یک هوو در سر
که انگاری طلب از حق
کمی تخم کدو کردم
دمی که آن هوو آمد
حواسم پرت شد از تو
نمی دانم تو را با او
چطوری روبرو کردم؟
امان از لنگ دمپایی
فغان از کفت و کو با آن
از این رو بنده ترسیدم
بجایش گفت و گو کردم
پر از هیچم پر از پوچم
پر از کوکوی بی کوچم
که آن را با نم آهم
برایت نیمرو کردم
از آنچه دوست می داری
خدایی بهترین ها را
جدا از دوستت دارم
برایت آرزو کردم
سپهری گفت که هرگز
مکن گِل آب جاری را
نکردم من ، اگر کردم
فقط در یک سبو کردم
جلوی آینه هستم
ولی در پشت آن محوم
چه اطمینان معیوبی
به آیینی دو رو کردم !؟
پس از پایان استیضاح
به جرم عشق آزاری
میان خواب و بیداری
روانم را اتو کردم
موفق باشید