جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب یوسف ساعدموچشی
|
.تحفه ی درویش
من در این لحظه می خواستم چیزکی را بنگارم که هر آن خواب وخستگی خواستندی که مرا در کام خود فرو گیرند که یک لحظه به خود آمدم وگفتم که براستی شاعران ونویسندگان چه قدر زحمت می کشند وچه بی خوابی ها وچه بی باهم بودن ها را به جان خود می خرند تا که کتابی بنگارند و زبان فارسی وکردی و لری و بلوچی و عربی و ترکی و...را از گزند حوادث و از خود بیگانگی برخی از بیگانه پسندان حفظ نمایند. من واقعا به اینان احترام خاصی قایل هستم وبرایشان بسی آرزوهای خوب و والا دارم.
به ساعت که نگاه می کنم سه وپنج دقیقه و سی و پنج ثانیه ی نصف شب را نشان می دهد واین در حالی است که فردا یک عالمه کار دارم واز خواب واستراحت خود زده ام واین ناچیز دلنوشته ی ساده و بی مفهوم را می نگارم وشاید اگر هم احیانا کسی بر صفحه ی شعر ما نظری انداخت بر حماقت وسادگی ما قهقه های سرد و سهمگین سر نهند ومرا رسوای بی پروا بشناسند. وشاید هم در غرقاب اوهامات خویش بیش تر از پیش آب را به گلوگاه رسانده ام .چه کنم بر هر سبک و مرامی هستم حلالم کنید واز من عیب و ایراد نگیرید .به قول مولوی :حال من اکنون برون از گفتن است / آنچه می گویم نه احوال من است. می خواستم این بیت مولانا را هم که گفته بود که :ور بگویم عقل ها را برکند / ور نویسم بس قلم ها بکشد . را هم برای حالات روحی خود نیز نسبت بدهم ولی گفتم که من اصلا چیزی بلد نیستم وهیچ هم از شعر وشاعری و نویسندگی و حالات مستی و عرفانی و گریه های زار و نزار مردان خدا و سالکان راه طریقت وشریعت و آن شب زنده داری های عباد الرحمن و.. نمی دانم پس چرا به دروغ خود را در این حال عرفانی مولانایی فرض نمایم وهم خود وهم دیگران را بفریبانم مگر می شود فریبکار بود وکسی هم نداند ؟ خدای که خود می داند.این که کاری ندارد حتی یک طفل هم می داند که من چه در آستین دارم . به قول شاعر :برگ سبزی است تحفه ی درویش /چه کند بینوا ؟ ندارد بیش
اذان صبح را هم گفتند ولی من هنوز عزم نماز خواندن نکرده ام .و به نوشتن این هجویات خود را مشغول ساخته ام واز خود نمی پرسم که چرا دست نمی کشم ونمازم را به عقب انداخته ام . در هر حال به حال آن موذن و آن کسان خوب غبطه می خورم که در تاریکی های شب برای اقامه اذان ونماز راهی مسجد ها می شوند وتکلیف اذان را از شانه ی در خواب خسبیدگانی چون من وتو برمی دارند .ولی انگار تکلیف نماز کماکان بر دوش ما سنگینی می کند. ای وای برمااز این همه بی خبری و غفلت و ....
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.