یک سبد آرامش از قلب خدا دارد ببین
پیشه ای نیکو "بسان" انبیا دارد ببین
آن معلم آن شکوه صبر در گلزار عشق
با الفبای مرامش تحفه ها دارد ببین
چشمه های معرفت از علم او جوشیده اند
سینه ای روشن به باغ یاس ها دارد ببین
برقِ لبخندش به دشت جهل تاریکی تپید
بینشی نیکو به تاریخ وفا دارد ببین
کارِ پاکش را قیاس از حرفه دیگر نکن
همدمی چون میز و چوب و تخته ها دارد ببین
او نبوغی از خدا شد جاری در قلب زمان
خنده ای شیرین و سازی همنوا دارد ببین
التماس کاغذ و هر صفحه ای از بوی او
شیشیه ای از عطر و بوی لاله ها دارد ببین
در گلستان خیالش هر قناری عاشق است
خاطراتی سبز و باغی آشنا دارد ببین
تخته های چوبی حتی انتطارش می کشند
با سرانگشتان دستش حرف ها دارد ببین
از نبودِ چشم هایش شب شده ماتمکده
چشم هایی غرق نور و روشنا دارد ببین
لحظه ها با وسعتِ ایمان او جان داده اند
پایدار و در رشادت ریشه ها دارد ببین
قلب سردِ هر چکاوک با تپش در یاد او
کلبه ای گرم و صمیمی، خوشنوا دارد ببین
یاس های ناز ایوان انتظارش می کشند
قلبی از جنس گل و در دل حیا دارد ببین
نت به نت هی نبض سنتور کلامش ساز شد
لحن و آهنگ و نوایی خوش صدا دارد ببین
لی لدو لا دو لدو لی لادو لی لاد و لدو
شاعری با یاد او گل واژه ها دارد ببین
آن خدای صبر آن اعجاز شور و عاشقی
جوهری بر قلب پاک صفحه ها دارد ببین
#سید راشد سید زاده
چون بنظر من اشعار شما خیلی قشنگه
اما افسوس که شعر قشنگتون بازدید کم داره کمی فعالیت کنید البته اگر امکانش هست تا بازخورد این فعالیت رو در دیده شدن شعرتون ببینید
درود بر شما