در سحرگاه عبادت ناگهان
تیغ بر فرق علی زخمی کشید
سجده گاهش لاله گون،خون میچکید
روی محراب آسمان اخمی کشید
مردی از جنس خدا از جنس نور
غرق در خون در نماز آخرین
مرد بی باکی که حتی جبرئیل
با خدا میگفت یا رب آفرین
آفرین بر ضربت شیر خدا
بر سر خودکامگان جهل جهل
آفرین بر فاتح دشمن شکن
فتح خیبر در نگاهش سهل سهل
در سحرگاه ابن ملجم بی خبر
تیغ را بر آیه ی توحید زد
سجده را در هم شکست و ناگهان
زخم کاری بر سر خورشید زد
در مصافش دشنه بود و تیغ جهل
روبرویش مسجد و محراب و خون
از سر سجاده تا برخاست شاه
خون چکید و ابن ملجم در جنون
با علی اینگونه آخر از چه رو
شرمتان باد ای خوارج پیشگان
بر سرش شمشیر زهر آگین چرا
تیره شد از غربت او آسمان
مردی از نسل حقیقت نسل وحی
سینه اش اسرار حق شیر خدا
او برای حضرت خاتم امیر
او علی المرتضی میر هدی
درد دل میکرد با چاهی علی
گریه اش تا عرش حق هم میرسید
با مناجاتش میان نیمه شب
بر دل اهل ملک غم میرسید
تیغ در وقت سحر با سر چه کرد
تیغ خوناشام با زهری عجین
زیر لب میگفت میر کائنات
رستگارم من به رب العالمین
مرد مظلومی که در شهری غریب
یاورش غیر از خدا دیگر نبود
لاله گون افتاده بود و در دلش
داغدار غربت یاس کبود
وقت رفتن گفت عباسم بیا
با حسین و با عزیزانش بمان
ماه تابان در غروب نینوا
مادری گوید بیا عباس جان
با شکاف سر علی در سجده گاه
رستگاری را قسم میخورد آه
نیمه شب با آه و افغان مجتبی
پیکرش را با حسین میبرد آه
...
یا علی(ع)
السلام علیک یاجَدّی یا امامی یامرتضی علی
هِی ...... یارب
عزیز بابام علیجان به خون غلطیده ای تو
تحمّل چون کنم من چنین غم دیده ای تو ..... بداهه ای داغدیده
سلام و درود بیکران
نوحه ای زیباااا خواندم از قلم ارزشمند شما
با شکاف سر علی در سجده گاه
رستگاری را قسم میخورد آه
نیمه شب با آه و افغان مجتبی
پیکرش را با حسین می برد آه
...
یا علی(ع)
دعاهایتان مستجاب رفع الله قدرکم فی الدنیا و الآخره