ای کجایم ای کجایی !
من همین آواز بادم
من نسیم خوشههای سر به مهر هر نمازم
میوزم با هر بهاری
در میان لالههای زلف یاغی
غنچهمیکارم نگاهی
خنده میسازم به آنی
با لبای هر دعایی
در مسیر روزگاری
یاوری میکرد خواری
باوری میکرد زاری
پس ندارم کیست یاری !
تا کند آواز جاری
من که بادی بودم و هر دم خیالی
میروم هر شب دیاری
میشنوم آوای تاری
از شب و روزای پاری
ای کجایم ای کجایی
از نبود همزبانی
گریه میکرده ست سازی
صبحتی
،،،،،،،،،،،دارند آری ؟
نیست گوشی یا زبانی
بشنود شادی و یا غم را دهانی
هر کسی بر ساز خود میزد بهاری
نیست شوری از شنیدن های قاری
در جهان چینه دانهای جوانی
کیست در این بدگمانی !
بشنود آواز زاری
از بهاری یا زمستان ضمادی
~~~~~~~~
براین شعر نو
درد !
سه طاق و سیاق و سهتیغمان
وقتی با کلمات بیپرواز پروا میبندیم
وقتی معنا را گریز میزنیم
آشنا را مطرود میبارد
غریب آشنا میزاید
گیرم هر آنچه تو میگویی درست
ساختار شکست و طرحی نو در انداختیم
خواستگاهش !
سور رئال ، پست مدرن ، و . و ...
مگر !
قرن پانزده میلادی بود
رنسانس زاده شد
گیچ ،
همه مبهوت هنر و علم و ادبیات
با تیغ ریش بریدند
سوال ؟
به کجا رسیدهاند حال که رئیس جمهوری فرانسه میگوید :
ما جز وحشت چیزی نساختهایم
به تاریخ مدرنمان ؛ دروغ ؛ نگاه کنید
گر قرار قلهی آرمان شهر ی،بر مبنای سنگی چنین بنا
میخوانند !
سورةالفاتحه بر مرگ ذکاوت روشنفکری ذهن ما
آروین ۱۴۰۱
قلمتان نویسا
بمانید به مهر و بسرایید