چهارشنبه ۱۷ بهمن
خیز !... شعری از
از دفتر - هزاره بیم - نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۱۸:۰۲ شماره ثبت ۱۱۸۹۵
بازدید : ۷۵۷ | نظرات : ۱۷
|
|
دلم الهی!
" منقلِ " درد هایی ست که
لایه لایه پیر می شوند، اما
تحلیل نمی روند!
صبر کنی اگر دمار از
" دایره " ی بی دردان عالم
" در" می آورم!؟...
ای دردمند مردِ شرقی!
با من بگو، دلت از
قهرِ کدام قبیله پُر است تا
پشت به قبله؛
قیمه قیمه! و قیامتم را
به لقایش بخشم!؟...
* * * * *
به خواهشِ " خورشید "
خاموش شدم، - ماه - اما
خوابم را بر آشفت!
چالش های زمین،
شاهد است!...
* * * * *
پ.ن:
امان از
چشم تنگ!
بادام را اما
دوست دارم!
* * * * *
< - پژواره - >
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^
سلام.
قسمتی از این شعر زمانی نازل شده که با دلتنگی شعرم را باز کردم و با چهره ی محجبوب و نظر دوست و شاعر خوب مردمی ی افغانی ام حناب آقای " سید ظاهر موسوی" رو برو شدم ....به همین دلیل و به احترامش تصویرش را درج نمودم = مرد شرقی! مردی که فریاد آزادی خواهی و استقلال طلبی اش گوش فلک را به ستوه آورده اما................
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.