تب وترس وپای یک بحران
دوام لحظه های تنهایی در صدای یک ابله
دیوانه وار در نگاه گیج ومبهم خود
گاهی خلاف میلم،کسی درکوچه ترانه می خواند
کسی درزیر سنگ وحشت خود
بین مکث وشک
اعتماد مرا سنگ پران ،پنهان خود خواهد کرد
مرا عجیب در سوال خود بین یک تاثیر وخطور ذهن
درحالت مستی ،گرفتار فکر واندوه مکن
پایین تر از یک لحظه اوج ،دوباره دور خود میچرخم
دوباره مجبور در پوست خود،شانه هایم را میلرزانم
آیا کسی دررقص خود ،تجسم یک بی حوصله را خواهد داشت؟
میخواهم دوباره برگردم عجیب درپناه یک وزش
آیا باد دوباره مرا، هدیه ای کوچک خواهد داد
آرام ، آرام ،احساس شانه هایم را
درپوست خود آیا کسی محرم خواهد کرد؟
آیا کسی شبیه برش یک سنگ از کوهستان
مرا لبه طاقچه خود قرار خواهد داد؟
هیچکس برای رقص من آهنگی موزون پاهایم نخواهد ساخت
بی صدا تکان میخورم نیازی به گفتن نیست
دوباره بی صبرانه میرقصم ،گریه تکانم میدهد
گریه باورم را،حواسم را ،به سنگ شکسته روی میزم خواهد کرد
بگذار بریده ،بریده شکسته شوم
گاه گاه دردناک شبیه پرش یک سنگ دوباره شکسته شوم
بگذار ماه گرد شده اصراری بر شکستن من داشته باشد
روی شانه های خالی از ابهام
بگذار فرود بیاید هر آنچه که باور دارد
بگذار فرود بیاورد آغوشم هر آنچه را که در سینه میچسباند این سنگ شکسته را
نمیخواهم زیر این سنگ وحشت دوباره سنگی شکسته شود
نمیخواهم بغض دوباره قلبم را تکان دهد
گاهی تمام میشوم شبیه یک سنگ شکسته
در فرود از بالای کوه
گاهی......قانع میشوم ................
وسلام باتقدیم احترام محمدرضا آزادبخت
سال نو بر استاد احمدی زاده وسایر اساتید شعر ناب مبارک باشد
بسیار زیبا و جالب بود