دست خان درجیب من، دزدی پیدا را ببین
کِشته ی من مال خان ،قانون بی جا را ببین
من بکارم خان بلپاند وتحقیرم کند
خون دستان من و آن لُپ آقا را ببین
کشت و محنت مال من،محصول ومکنت مال خان
ای عدالت ، دیده وا کن برده گی ها را ببین
او هواپیما سوار و من دوچرخه ی بی رکاب
مزد کار من چه شد؟ .... دیوار حاشا را ببین
من رعیت،کارگر ، من بی نصیب از رنج خویش
بی بر و برگی ما و سوز سرما را ببین
خوشه چین کِشته ی خویشیم ، آن هم دزدکی
دزد و جرم و قاضی و قانون این جا را ببین
فقر ما را قسمت و تقدیر معنا می کنند
دزدی خود را لیاقت ، دزد و فتوا را ببین
خار خان در دشت نادانی ما روییده است
علت ومعلول و راه و رسم دنیا را ببین
(کل برونی ) حیله ی خان یا که فرمان خداست؟
جعل اربابان و جهل مرد صحرا را ببین
زنده میگردد عدالت ، بینوایان اتحاد
دم بده ای هم نفس، راز مسیحا را ببین
آدمیت تا ابد در جنگ با اهریمن است
گردش پیوسته ی نوروز و یلدا را ببین.
اسد زارعی