سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 دی 1403
    21 جمادى الثانية 1446
      Saturday 21 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱ دی

        آئین

        شعری از

        اسد زارعی

        از دفتر شعر دیار تخت جمشید ( مرودشت ) نوع شعر رباعی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۰۷:۱۱ شماره ثبت ۱۱۸۲۳۹
          بازدید : ۱۸۵   |    نظرات : ۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اسد زارعی

         
        از دل ، دل خام و ساده ام می ترسم
        از عشق و شکست دم به دم می ترسم
        از بس که خیانت از خلایق دیدم
        از راز و نیاز با تو هم می ترسم.
         
        تا فکر تو محدود به حور و پری است
        بازار خرافات پر از مشتری است 
        تا بی خردان جای تو می اندیشند 
        دینداری تو وحشت و ویرانگری است .
         
        آن پینه نشانه ی ریاکاری  توست
        یا مفت خوری و داغ  بی عاری توست  
        حتی اگر از فرط عبادت باشد
        افراط گرایی و ز بیماری توست.  
         
        نان آور خردی که غم نان دارد 
         از  رازق  کل شکوه فراوان دارد  
        از شادی کودکانه سهمش هیچ است  
        حق دارد اگر به کفر ایمان دارد.
         
        خود عفو نکردی ، نگذشتی ، اما
        دعوت به گذشت میکنی مردم را
        اغماض و عبور یا هبوط و آتش
        حرف و عمل تو هم یکی نیست ...
         
        از دید حقوق و منطق اهل قضا
        و از منظر انصاف و عقل بینا
        تبعید به جرم خوردن یک میوه
        یعنی عدم تناسب جرم و جزا.
         
        ای آنکه  شبیه مادری ، رحمانی 
        زشتی ها را مدام می پوشانی
          با قطره ی اشکی دل تو میلرزد
        فردا ما را چگونه می سوزانی ؟
         
        میلاد به جبر و مرگ اجبار ، که چی ؟
        هی خلقت مومن و گنه کار ، که چی؟
        یک چرخه ی بیهود ی رویش و خزان
        تکرار و تکرار و تکرار ، که چی؟
         
        ای کامل و بخشنده  و آگاه!  ،بیا  
        با ساخته ی ناقص خود  راه بیا
        دعوای گذشته بر محمد صلوات
        ابلیس نفهم است تو کوتاه بیا.
         
        الحق که غیور است خدای رحمن
        دیگر نفرستاد رسولی به جهان
        دید ای دل غافل بشر فرصت جو
        یک عالمه بت ساخته از بت شکنان.
         
         آشفته دلیم ، چون سرای تاریست
         آیین امین جانمان تاتاریست
         خوش بین به که باشیم هوای تبعیض
         در باور حضرت عجل هم جاریست.
         
        ارباب به پای پاپتی هیچ ، نپیچ  
        ما بی سر و پاییم نده گیر سه پیچ
         یا نقد بده که خوب فرمان ببرم
         یا باز فرستم که شود هیچ به هیچ.
         
        در بحث کرم که از همه پر حرف تری
         واز فقر وغنای همه هم با خبری
        شل کن سر کیسه را ، معین ضعفا 
        تا خویش هم از خیر صفایی ببری.
         
        ابلیس چو فهمید بنی آدم کیست 
        از عاقبت زمین زیبا بگریست  
        گفتند بیا و سجده بر آدم  کن 
        گفتا نکنم سجده ، چو این آدم نیست.
         
        ابلیس بدیدم شده غمگین و نزار
        پرسیدم از او مشکل تو چیست شرار
        فرمود  تمام روزگاران آدم 
        هی خبط و  خطا کرد به نام من زار.
         
        هر فرقه دکانیست پر از فتنه و شر
         ماموم  و امام جاهل و  تنگ نظر
        هر قوم به گرد قایمی در پی سود
        القصه خداوند شده فرع ، بشر! .
         
        می گفت بشر سیب خدا را خورده
         شیطان رجیم هم تمرد کرده
         این سان شده که حضرت رحمان و رحیم
         از خشم  دمار از همه در آورده.
         
        از نقد ونگاه و نام تو می ترسم
        از آتش انتقام تو می ترسم
        ای مست غضب ، چگونه محو تو شوم؟
        وقتی که من از تمام تو می ترسم.
         
        ای ساده دل  خرافی  بی سامان 
        تسلیم قضا  نباش ، بیچاره نمان
        تمرین جهنمی ، بهشتی شدن است
        زجر فقرا و عیش ثروتمندان.
         
        یا رب نظری نو به بنی آدم کن
        ناز کرمت ، قامت غم را خم کن
        یک پنجم از لذت فردوست را
        این جا بده آنجا ز حسابم کم کن
         
        دنبال بهانه بود وطرد انسان
        یا نهی الهی شده مشمول زمان
        گندم سند جرم پدر بود نخست
        حالا شده قوت غالب فرزندان.
         
        اغواگر بی شرم شرور و مطرود
        با طعنه به یکتای تعالی فرمود
        من در غل و زنجیر تو بودم شب قدر
        در غیبت من بشر جنایت ننمود؟!
         
        در دین نه دروغ است و نه تزویر و نه بیم
        دیندار خردمند کریم است و حلیم
        افراط گرای جاهل تنگ نظر
        هم مسلک شیطان رجیم است و لئیم.
         
        پیوسته به نام دین جنایت شده است
        با دین به خدا نیز اهانت  شده است
        مانند حسادت و دو رنگی و دروغ
        طاعات بشر از سر عادت شده است.
        اسد زارعی
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۲۰:۴۳
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بودند خندانک
        مجتبی رحیمی
        شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۰۸:۵۶
        قلم بنویس
        تمام بغضهای این دل ساده
        که در جان می تپد اکنون
        ولی افسوس پژمرده ست
        که فریادش فرو خفته
        تو فریادش رسان بر عالم و آدم

        درود استاد زارعی
        تامل برانگیز بود
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۱۳:۴۲
        دوردبرشما زیبابود 🌿🌿🌺🌺🌺
        محمدرضا آزادبخت
        شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۲۰:۴۱
        سلام درود زیبا قلمتان
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۴۸
        درود برشما خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1