گاهی یک اصول بنیادی شبیه یک کلیسا،ملکوت را درجهان میبیند.آیاآنچه بر روی زمین بنا شده است ، میتوان برای آن چیزی مخالف درست کرد؟
گاهی از حرف گفتن می ایستم ومرا سودای یک جمله،غیر قابل دفاع کنارت می ایستم.
مرا به بهشت اصول خود نزدیک کن.مرا به جهان ملکوتی ات ببر
مراازاین مقام قبیح پایین بکشان،منتها مگذار کسی درباب این مقام مقدر شود در یک نزدیکی.
اگرچه حالم خوب است مرا نزدیک یک پچ پچ درباب این مقام مکن.ظالمانه کتکم بزن ،بگذار عرش در کبریایت در نگاه من آسان باشد .
از راهی دور مرا به اعتراف یک گناه وصد توبه ،لرز ولرزان بر بالا وبلند پله های عرشت ،بگذار سرپا باشم .زانوزده در یک هراس مگذار چشمی شعله ورشود از یک التماس.
محبوب ومحجوب مرا معاف کن از یک لبخند ،گاهی هیجان قالب احساسم را کنار پنجره ،شبیه چراغ نیمه روشن عوض خواهد کرد.آیابه شبهه در چشمانم کسی محرم میشود ؟
کسی رویایش را برای من بازگو خواهد کرد ؟
نمیخواهم شتابان متوجه گامهای من شوی گاهی قدمهای سبک پابر بالینم خواهد گذاشت.
هیچکس کلام مرا شبیه یک اصول بنیادی فریاد نمیزند ،گاهی تشنه لبان در حرص خود ، جیغ میزنند .گاهی شبیه کودکان در هلهله ویک نغمه کسی از روی معصیت میرقصد
کسی از روی گناه پای در این مقام قبیح خواهد گذاشت.گله دارم ازاین غرورواز این هراس.گله دارم از لبخند و روحیه عوض شده اش
آیا کسی به نزد من دربهشت شگفت زده خواهد شد؟شاید این چراغ نیمه روشن دربازداشت توروشناییش به خطا رود
روبروی این هراس ،بگذار همه چیز را جار بزنم
بگذار درنابودی این مقام ، هیجان را دست وپا بسته در غل و زنجیر ،زندان این عرشت کنم
آیا دیوانگی مرا باور داری؟
نفس سرشار از تبعید وازل یک مقام
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد محمدرضا آزادبخت و اساتید ارجمند شعر ناب و عزیزان فرهیخته و گرامی ام.
با توجه به پرسش های مکرر استادم محمدرضا آزادبخت فرهیخته، ادیب و ارجمند از حضرات ادیب و ارجمندم و در مقابل سکوت و عدم پاسخ مناسب به پرسش بر آن شدم تا موضوع را توضیح دهم. امید که مقبول افتد.
در مقابل رویکردهای مناسب مخاطبان صفحه ی استاد نیز برایمان جالب توجه بود. غالب افراد اگرچه به زیبا بودن اثر هنری اذعان داشتند اما نتوانستند احساسات خود را به خوبی توضیح دهد. جنبه ی زیبایی اثر و گفتمان آن. البته در حیطه ی هنر الکن ماندن زبان و بیان تا حدودی قابل قبول است. چه اثر هنری برای مخاطب می بایست همراه با تامل و شگفتی باشد به گونه ای که در تقابل اثر و مخاطب، مخاطب احساس فراتری از آنچه داشته است به او دست می دهد. چه در بعد احساسی و چه در بعد تفکراتی رسالت هنر شگفتی آفرینی است و حتی جنبه های این شگفتی گاه برای مخاطب مبهم باقی می ماند. می دانیم موفق ترین اثری هنری، هنری است که تا مدت ها ذهن و احساس مخاطب را به دنبال خود بکشاند. آیا در یک خیابان نزدیک تر از یک ماشین، برای مخاطبِ پیاده، مشغولیت ذهنی به اثر هنری، قرار نگرفته و نایستاده است؟ ماسوای اینکه این اثر هنری در چه قالب و فرمی ارائه شده است اعم از اینکه آیا دیداری و شنیداری است یا اینکه لمسی و بصری است؟ فارغ از اینکه از چه گونه ای است، آیا شعر است آیا نقاشی است آیا فیلم است؟ فیلم، بعضی از حضرات گرانقدرم که خیلی علاقه به آن دارند، حتماً و حتماً به این مطلب اذعان خواهند داشت، فارغ از سبک، نگارش فیلم نامه، اجرا، شخصیت ها، داستان، روایت، زاویه ی دوربین، روابط و نگاشت ها، تفکرات حاکم و الی آخر، علی رغم اینکه دیداری شنیداری است و علاوه بر آن چندرسانه ای محسوب می شود، تلفیق همه هنرهاست از موسیقی و نقاشی و دکلمه و دیالوگ و شعر و غیره، با این همه وصف، حضرات فرهیخته و عزیز و ارجمندم از آن فیلمی به عنوان موفق یاد می کنند که جرقه ای در ماوراء ذهن مخاطب ایجاد کند. حضرات فرهیخته و ادیب گرانقدرم توجه داشته باشند هنری که جرقه ای در ماورای ذهن مخاطب ایجاد کند و نه آن اثری که چندها میلیارد دلار خرج شده است از تبلیغ و بزرگنمایی و آتش زدن واقعی ساختمان، ساختن صحنه واقعی تصادف و خرج ها و هزینه های میلیاردی دیگر، این خصیصه ها اگر اولویت باشد، اولویت های بعدی ست. آنچه هنر است هنر در ذات خودش شگفتی آفرینی ماندگار است. ماندگاری این شگفتی را چه چیزی تعیین می کند، هنر نهفته ی اثر. هنر چیست همان برانگیختگی است که در هنرمند و در خلق اثر بروز داده می شود. ببخشید این هنر در قالب ها و فرمت های مختلفی جلوه می کند و در این حیطه که موضوع بحث ما است، دلنوشته، هنری است که در قالب کلمات بروز پیدا می کند با تمام خصیصه های هنری اعم از آفرینش و شگفتی و غیره. تفاوت آن با نوشته علمی، در این هست که نوشته علمی در زمره هنر قلمداد نمی شود. تفاوت آن با سایر گونه های ادبی از جمله شعر که مختص در این مبحث به آن می پردازیم.
اولاً که ما در همان مقوله شعر تفاوت دیدگاه ها و تعاریف داریم و علی رغم اینکه تعاریف متعدد آمده است بعضی از تعاریف ناکارامد شده اند البته به اذعان بعضی از ادیبان و در بعضی از تفکرها و نگرش ها، بعنوان مثال تعریف شعر بعنوان کلام مخیل موزون از نگاه سپیدسرایان کنار رفته است. در این میان فرهیختگانی هستند که با وفاداری به تعاریف قدیم، سپید را در قلمرو یک نثر ادبی پذیرفته اند. در مقابل هم شاعرانی هستندکه میان شعر و نظم تفاوت قائل شده اند و اغلب آثار منظوم امروزی را در قلمرو شعر به حساب نمی آورند.
تا اینجا وجه اشتراک همه ی ما این هست که اولاً در حیطه ی هنر صحبت می کنیم و دوماً در حیطه ی ادبیات و خصیصه های غیرقابل انکار هنری و ادبی را پذیرفته ایم. شعر، نثر ادبی، دلنوشته، بوستان و گلستان و غزل و غیره و غیره، همگی هنرهایی هستند در قلمرو ادبیات و الزامات هنر و ادبیات بر تمام گونه های متون ادبی سایه افکنده است، اعم از تخیل، تشبیه، ایجاز، استعاره، مجاز، کنایه، ایهام غیره و غیره. بنابراین در متون ادبی ما، صنایع بدیع ملموس است و عنصر خیال از عناصر اساسی آن محسوب می شود. پس اینجا من خیلی دوست دارم خیال همه حضرات را راحت کنم. عنصر تخیل اگر چه در آثار مختلف شدت و ضعف دارد و امتیاز مسلم متون ادبی است اما وجه تمایز گونه های ادبی نیست. بنابراین در آثار ادبی کم و بیش عنصر تخیل وجود دارد. بنده عارض بشوم خدمتتان که حتی موسیقی بی کلام نیز مخیل است. خیلی هم سخت است که ما وزن و قافیه را که از عناصر تداعی معانی و تخیل هستند از تخیل کنار بگذاریم. مسئله بعدی مربوط می شود به زبان. هنگامی که یک اتفاق غیرمنتظره و غیرعادی در زبان رخ می دهد شکستن نرم عادی زبان به گونه ای که از شکل زبان گفتاری و علمی فاصله می گیرد که اساتید ادبیات به آن هنجارگریزی، برجسته سازی، آشنایی زدایی و رستاخیز کلمات می گویند. این هنجارگریزی می تواند در حیطه ی آوا، نوشتار، معنا، زبان، نشانه ها و غیره رخ بدهد و اتفاقاً عنصر تخیل و موسیقایی هر دو از عناصر هنجارگریزی محسوب می شوند.
موضوع بعدی فرم اثر هست و ما اینجا البته نظریه فرمالیست های روسی را داریم و ما علاوه بر فرم اثر معنا و محتوای اثر را نیز داریم. اما تا حدودی فرم اثر تعیین کننده تفاوت گونه های ادبیات از هم است و اگر چه ادبیت متون ادبی در حیطه فرم قابل بررسی است. ولو اینکه ما فرم را منحصر کنیم به شکل ظاهری باز هم خصیصه بسیار مهمی است. چنانچه شما اگر یک متن را بهم بریزید، ارکان دستوری جمله را جا به جا کنید، تقطیع کنید و زیر هم نویسی کنید، اینجا این برهم ریختگی، تغییر شکل ظاهری متن، تفاوت مهمی در اثر ایجاد کرده است که به شکل دیداری اثر مربوط هست. یک مطلب خیلی جالب بگویم. شما اگر با هدف شعر، چند بیت بگویید ولو اینکه وزن ندانید ولو اینکه قافیه هایتان ایراد داشته باشد در مواجهه با این اثر شما، مردم می گویند شعر. نمونه ی بسیارش غالب اشعاری که موسیقی دان ها و مداحان درست می کنند با احترام به ساحت ایشان، ولو اینکه وزن نمی دانند چیست، به صرف همین شکل ظاهری اثر و داشتن قافیه، تقریباً موفق عمل می کنند و مردم را با خودشان همراه می کنند و البته خیلی اوقات از ما شاعران هم موفق تر عمل می کنند! بنابراین شکل ظاهری اثر بسیار مهم است اگر شما یک غزل بسرایید ولو اینکه وزن ندانید چیست، به خاطر شکل ظاهری، می گویند شما غزل سروده اید و نهایتاً می گوید شعرتان وزن نداشت!
در خصوص تفاوت دلنوشته و شعر و نثر ادبی، تقریباً فرهیختگان ارجمندم را ارجاع می دهم به همین فرم و شکل ظاهری اثر. نثر جمله بندی ها مشخص، ارکان دستوری در جای خود قرار گرفتند. بریده نویسی و زیر هم نویسی ندارد. صورخیال و موسیقی در سطحی از متن دیده می شود. به جزئیات پرداخته می شود. از پیچیدگی و ابهام کمتری برخوردار است. دارای سطر و پاراگراف و به این شکل.
در مقابل شعر از عنصر تخیل و عاطفه و موسیقایی بیشتر بهره می گیرد زیر نویسی، بریده نویسی، جا به جایی ارکان دستوری، پرهیز از ذکر جزئیات، فشردگی و انقباض به درون، ایجاز بیشتر، ابهام شاعرانه.
دلنوشته نوشته ای است که از دل برآمده، گاهی از شعر جلوتر است. از نظر شکل ظاهری به متن مانند است، ارکان دستوری جمله تقریباً جا به جا نمی شود. مخیل است و موسیقایی در ساحت معنا و استفاده از تشیبه و استعاره و نماد پیدا می شود. گاهی اوقات ضرورت گفتمان پدیده آورنده ی آن و حال و هوا اینگونه ایجاب می کند و قطعاً اگر ظرف مناسب تری برای آن محتوا پیدا می شد در قالب همان محتوا اثر بروز پیدا می کرد.
بحث ما تقریباً اینجا خاتمه است، با درنظر گرفتن این مطلب که اجرا هم مقوله مهم دیگری است. و در مقوله شعر و دلنوشته، اجرا تقریباً بر عهده مخاطب گذاشته شده است. اگرچه به ضرورت شکل ظاهری، معنا، موسیقایی یا صلاحدید پدیدآورنده اثر، ممکن بریده نویسی در چندسطر، یا بالعکس تقطیع داشته باشیم، اما استقلال اجرا از نگارش متن ادبی، این اجازه را به ما می دهد که با اجراهای متفاوت معانی متفاوت و موسیقایی های متفاوت متصور است.
صحبت پیرامون موضوعات مطروحه بسیار است و وقت محدود. بحث در خود اثر نیز بسیار است. در حد بضاعت و تقدیم نگاه عزیزان ارجمند نوشتیم. باقی بقای عمر سرورانم باشد.
با تشکر از نگاه پر مهر عزیزان ارجمندم
تابنده باشید و دلتان بهاری