جمعه ۲ آذر
گندم لبها شعری از رحیم نبی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۹:۴۸ شماره ثبت ۱۱۸۱۹۶
بازدید : ۱۶۹ | نظرات : ۱۲
|
|
نفهميدم چگونه دل به دستان تو من دادم
فقط یک لحظه فهمیدم به چشمان تو معتادم
مخدر آنقدر دارد شمیم زلف جادویت
که حتی در خیالاتم ز عطرت سخت دلشادم
چه حوا گونه در دنیای این آدم شدی پیدا
و من با سیب لبخندت مثال برگ در بادم
گریزان کرده ای من را ز مکتب خانه و مسجد
چنانم کرده ای غافل که محکوم به الحادم
مرا در عالم بالا مقام و اعتباری بود
به شوق معصیت باتو در آغوش تو افتادم
من از عشق و رسوماتش نمیدانستم اصلا هیچ
به لطف گندم لبها کنون در بوسه استادم
رحیم نبی
|
نقدها و نظرات
|
درود برشما و ممنون از نگاه تیزبین شما. از لحاظ دستور زبان عربی حرف شما کاملا صحیح است. اما جزو واژه هایی ست که انقدر به کار گرفته شده دیگه مصطلح شده . مثل حبوبات ، شئونات و... | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.