زندگانی همه نفرین و بلاست
قاصدک ها همه در بی خبری میمیرند
پر دلیل قفس چلچله هاست...
روی هر بام در این شهر غریب
با غبار غم و اندوه و فغان پوشیده است...
مردمان نامردم
محرمان نامحرم
مرهم درد همه تنهایی است...
تن تقویم پر از یلدا و...
فصل فصلش همه در خواب زمستانی سنگین و عمیق
-همچو مرگ-
خفتیده (خسبیده) است...
رنگ خاکستری درد
نشسته به تن خاطره ها...
و تو گویی که مگر رنگ دگر
ننشسته به قلم موی خدا...
سرد و تاریک و خفه
خانه ها دخمهی دیو
خفقان پیچیده ...
و شغاد است برادر اینجا...
و به پستوی هر اندیشه فقط ترس کمین کرده و بس...
سایهات هم پی تو نیست دگر...
خفقان پیچیده...
آدم از تنهایی
سر نهد رو به کـویـر .....
تا مگر جای هبوط
عروجی بشود...
آسمان حیطه پرواز پرستوها نیست...
نه عقابی مانده .....
نه کبوتر
و نه باز و قمری
آسمان زیر پر ″کرکس″ هاست...
هان! راستی! باید گفت
پایان شب سیه
سپید
نیست...
#صلصال علی چنارانی
بیست هشتم بهمن یکهزار و چهارصد و یک هجری خورشیدی
ساعت یک و چهل و هفت دقیقه بامداد
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ
مبعث نبی گرامی اسلام حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی مبارک باد