سکوت
با دویدن پا ، برهنه ی خاطره
یعنی میشود فراموشی؟
دل کندن از او انگار دل کندن از خیش است
نمای کوهستان
پیچک سبز کنار باغچه
بوی نم باران
رج¹ به رج تمام هستی (¹بافت عمودی و افقی قالی)
همه زیباست
ولی نمیشود زیبایی او را انکار کرد
من همیشه در جستجویم
دنبال خود میگردم
ولی نمیدانم همیشه چرا در اون غرق میشوم
او که بود مگر ؟
غریبه ای که غریبی ام را ندید
کاش میشد گریخت
سلولی در خود ساختم
من لایق انفرادی نیستم
هم سلول که نبودی
حدعقل زندانبان اشک هایم را سرکوب کن
اشک هایم هیچ...
بغضم را تخریب کن
رویه لب هایم دست میگزارم
از تو گفتن دردناک است
مگر نمیدانی
واژها آدم میکشند
تک واژه ی اسمت برای خودکشی ام کافیست
کودکی تنها بر در قلبم لگد میکوبد
کسی این جا نیست ؟
سالهاست در این خانه عاجز ماندم
من عاشقم
انگار کودک منطق را نمیشناخت
دلخوشی اش باز شدن در بود
ولی نه با هر دستی....
نمیدانم گذشتی یا گذشت
فقط میدانم این
من نیستم در نگاه آینه
راستی عکس هایت به حرف آمده
شیرین زبانی میکند
آغوش تو کهکشانی بود
که بعد تو زمین برام کوچک است
زیستن دردیست
بودن آهیست
کودک دوباره خیره مانده
سر درد گرفتم
آنقدر این کلمه را تکرار نکن
کاش،کاش،کاش
هوا ابریست
و بقض خوش رقصی میکند
و من میدانم که بقض گره گشا ،نیست......:)
حاتم