حجم دل تنگی تو هست چقدر ؟

می نویسم به شما که دلم تنگ شماست
و خبر دار تو‌ را می سازم از این حس
تا که تو پی ببری
که دلی هست که مشتاق به توست
و روا نیست
که تو
بیشتر از حالت صبر،
بگذاری دل تنگم را دوست ،
به فراق و دوری
بلکه یادم بکنی و بپرسی از من
حجم دلتنگی تو هست به اندازه یک طاقچه که
بتوان عکس حقیقت ها را  چه خوشی و ناخوشی‌ها جا کرد؟
یا که اندازه ای دلتنگی تو هست کویری که در آن
بتوان کاشت هنوز چند درخت؟
از انار و انگور تا درخت انجیر
و بگویم آری
و بگویی که اگر جا بشود سیب و درخت آلو
حجم دلتنگی تو تکمیل است
وقت آن است که آیم و کنم دل شادت
که دل تنگ تو اندازه کافی تنگ است
و سزاوار به دشواری بیش از حد نیست
آه ای دوست من
پس از آن برزخ دلتنگی تو
به تو خواهم برگشت
با تو خواهم زد حرف
و برایت شعر می خوانم  من
من دل تنگ تو را دعوت به
چای با بوی گلاب خواهم کرد
و شریک رنج هایت خواهم شد
که دل تنگ تو اندازه کافی تنگ است
پس از آن برزخ دل تنگی ها
به تو خواهم برگشت
و بگو‌ باز به من
حجم دلتنگی تو هست چقدر ؟
که مهیا گردم
و تو را وعده دهم
جای دلتنگی ها
مهر را خواهم کاشت
و تو را دوست من
دوست ترت خواهم داشت