وقتی نباشی شاعری تنها
در لابلای واژه می میرد
از ماتم شعر شب هجران
هر قافیه دلشوره می گیرد
در بیت بیت شعر چشمانت
خورشید هم دلگیر می ماند
با رفتنت دیوان درد و غم
از تو فقط بی وقفه می خواند
وقتی نباشی مرگ می آید
تابوت دل را میبرد با خود
حتی نباشی عشق بی معناست
از خود گذشتن می شود بیخود
وقتی نباشی غصه می خواند
دل را به شب های فراموشی
در کوچه های سرد دلتنگی
می مانم و دنیای خاموشی
بی تو غروب از گریه می گوید
از درد من افسانه می سازد
غم در دل ویرانه می ماند
در سینه ام غمخانه می سازد
با من بمان تا بگذرد پاییز
با من بمان دلگیر و تنهایم
گفتی سفر پایان راه ماست
با هر نفس سمت تو می آیم
وقتی نباشی چون زمستانم
دلگرم لبخند توام هر جا
وقتی که باشی در تو پیدایم
با من بمان تا بگذرد سرما
با من بمان تا از تو بنویسم
نام تو را با گل در آمیزم
در من بمان پاکیزه چون مریم
وقتی که باشی از تو لبریزم
در هر ردیف شعر شبگردی
نام تو در من میشود تکرار
از تو گذشتن تا ابد، هرگز
من دوستت دارم ببین بسیار
...
مهدی بدری(دلسوز)
درود بر شما