پنجشنبه ۱ آذر
لاکردار لامذهب شعری از شهاب نجف آبادی
از دفتر دلنوشته ها نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۰ دی ۱۴۰۱ ۱۰:۴۶ شماره ثبت ۱۱۶۴۸۹
بازدید : ۱۶۲ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب شهاب نجف آبادی
|
دنبال چه هستی تو که این قدر دو روئی !؟
می خواهی از این آمدن خود چه بگوئی !؟
می فهمی و خود را زده ای باز به آن راه
باز آمده ای پیش من اما به چه روئی !؟
ای وای مگر قول ندادی که به جز من
دست و دل خود را تو ز هر عشق بشوئی !؟
من سر دلم را به تو گفتم مگر آن روز
این عهد نبستی که به کس چیز نگوئی!؟
سوگند ز جانت مگر آن روز نخوردی
که افشا نکنی راز مرا یک سر موئی!؟
گفتی که دوای دل حرمان زده باشی
گفتی که خوش اخلاقی و هم خوش خط و خوئی
گفتی که بخوانیم بر این عشق نمازی
خواندیم و لیکن به چه غسلی چه وضوئی!؟
این عشق دوا کرد چه دردی ز من آخر
عشقی که در آن نیست نه عطری و نه بوئی!؟
چیزی که برای من بیچاره نمانده است
جز لایه قبائی به تن عربده جوئی
حالا که بیافتاده برون عشق من و تو
تو آمده ای پیش من این جا چه بگوئی !؟
بگذار بگویند که بد شانسی من بود
کز دست تو افتاده و بشکست سبوئی
15 دی ماه 95
شهاب نجف آبادی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.