غربت فاطمه
سیه پوش آسمان و اهل زمین است
سالروز هجر یار امیر المومنین است
مدینه شرمنده و امروز غمین است
وقت پر پر شدن گل باغ یاثمین است
باز گومدینه ،سکوتت بر جان آتش شرر است
درد تو، سخن از قصه ی دیوار و در است
کتک خوردن زهرا پیش چشم همسر است
شکستن شاخه ی درخت جنان و کوثر است
درد تو ، کشیدن معجر دوردانه ی نبی است
پیش چشم فاطمه دستان بسته ی علی است
غم تو ، تاریکی خورشید ازلی است
پهلوی شکسته ی فاطمه دخت نبی است
هلهله ی دشمنان علی بی واهمه است
دردتو، گریه ی بی امان طفلان فاطمه است
مردمی که بی ایمانی شان لازمه است
کارشان با آتش بر گلستان علی خاتمه است
درد تو، سوختن باغ گل پنج تن آل عباست
دیدن فاطمه میان آتش و دود و جفا ست
شرم تو ،ضربه بر پیکر و پهلوی وفاست
شکستن حرمت خاندان پاک مصطفی است
چشمان علی تا دید قامت زهرا خم شده است
دانست که باز هم روز ، روز ماتم شده است
روز رفتن فاطمه پیش خاتم شده است
روزگار هم بر غربت علی مصمم شده است
می گریست جان علی بی تو خانه، خانه نیست
همدمی جز تو بر علی و درد های شبانه نیست
جان علی بی توعلی را دگر طاقت تازیانه نیست
بی تو کودکان علی را دگر شادی کودکانه نیست
وقت باریدن باران اشک بی بهانه است
روز پر کشیدن مادر سادات ز آشیانه است
تیر غم روز گار بر قلب علی نشانه است
درد علی درد سالهای بی فاطمه به خانه است
مانند علی غریب در زمین و زمان نیست
انبوه درد دلش، در هفت آسمان نیست
در سوگ فاطمه چشمانش را امان نیست
مرگ هستی خود را هنوز بر گمان نیست
مرگ گل یاس را جز کینه ارمغان نیست
بر آتش دل علی، بارش باران نیست
چگونه سر کند شام تلخ را ، پایان نیست
من شاعره را قدرت این شرح و بیان نیست
بهرامی
مدتی نبودید.. دلتنگ شده بودیم..
اجرتان با خداوند متعال
در پناه خدای مهربان باشید