شنبه ۲۹ دی
اما تو آدمی شعری از موسی شریفی
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱ ۱۵:۵۴ شماره ثبت ۱۱۵۹۴۱
بازدید : ۱۱۲ | نظرات : ۲
|
آخرین اشعار ناب موسی شریفی
|
من هم می دانم که لجن زار است دهر
و مسائل کم نیست
و وجود آشفتگی از روی بشر می بارد
اما عجالتا
با همین وضع وخیم
و نبود کسی از آدما
و چراغی که بگیرد در دست
و بتابد به همه اهل ظُلام
گلها می رویند
حتی در دل سر سخت ترین سنگ ها
بوی شان میکند آدم را مست
و هنوز خوی وفاداری هست
در وجود حیوانی که سگ میخوانند نامش را
باز می آید باد
می کند ما را شاد
و از آسمان دوباره می ریزد باران
من نمی دانم چه رازی است ولی
در به هنگام بهار
هر درختی به تن خود برگ نو می پوشد
و هنوز در دل خاک
دانه ای از گندم
می کند خود را به هفت تا خوشه
تو چه آیا دیدی ؟
دسته گنجشکانی
وقت شب,پرسه زنند بر سر و بالای درخت؟
یا نباشد در فطرت زنبور تولید عسل؟
باز هم می گویم
و چه آتش خوب است
در غیاب خورشید
آن زمانی که کمی بیمار است
می کند ما را گرم
در فصولی که یخ اند؟
همه در جریانند
آن هم به رسم طبع
اما تو آدمی
(کمتر از ذره نِه ای
پست مشو مهر بورز)
دیده ات زیبا کن
و به جریان طبیعت پیوند
دست آخر زندگی
در دیده ات موجز می شود
باورت این باشد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا و امید بخش بود