يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر لیلا گماری ( مأنوس شده با قلم)
آخرین اشعار ناب لیلا گماری ( مأنوس شده با قلم)
|
بنام خدای مهربانم
گاهی دور میشوم از فاصله ای که میان من و خدایم افتاده
و گاهی به انتهای نزدیکی ها نزدیک میشوم
ولی نمیدانم چرا هرگز به نزدیک ترین نزدیکی های پیشینم باز نمی گردم
گاهی گمان میکنم این فاصله ها دلیلش قوی تر شدنم باشد
آری باید به نقطه ی اوجِ خودشناسی ها دست بیابم و بر خود نهیب دهم که در دنیا مددرسانی جز خدا و خودم را نخواهم یافت
خدایی که نعمت بر من تمام داشت و بر پیکره نحیف من قدرتی اهورایی بخشید تا در ناملایماتی خارج از حد تصور ایستادگی کرده و خم به ابرو نیاورده تا دشمن شاد نگردم شاید گمان برده شود منظور از دشمن دشمنی از قالبِ انسان باشد ولی نه چنین نیست منظور از دشمن همان دشمن آشکارای پنهانی یعنی ابلیسِ ملعون است که دورادور ایستاده تا شاهد ضعف من باشد و بر منی که خداوند از نفس خود در وجودم دمیده ریشخند بزند و گمان برد که از پا افتاده ام و شاید در واپسین لحظات دم از ناسپاسی از مهربان خدای خویش خواهم زد و بر خود و تقدیر خود دشنام خواهم بست که مرا به ورطه های نومیدی کشانده ولیکن من فرصت چنین شادی هایی را به آن شیطان بدطینت نخواهم داد تا کامش از عجز من شیرین گردد
چرا که خداوندم به من نعمت عقل و خرد و دانایی بخشیده تا در سخت ترین لحظات به این نیرو و منشاء آن چنگ برده و خود را نجات دهم همانا هیچ تقدیری برای انسان رقم نخواهد خورد مگر انسان خود باعثش باشد و بی گمان شاید برخی تقدیر ها هم آزمونی باشد برای سنجش بندگی تا خلوص انسانی را در وانفسای زندگی به مَنَصه ی ظهور برساند تا به او آمادگی حضور ببخشاید حضور در برابر او که حیات و ممات انسانی به ید قدرتِ اوست و چه زیباست لحظات زیبای خالص شدن احساس میکنی از ناحیه ی یک مهربانِ بسیار رئوف همواره تحت نظارت هستی و در تمام مسیرِ گذار از این سختی ها همواره او نگاهبان توست پس ترس و دلهره هرگز بر وجودت راه نخواهد یافت و ایمان به بودنش همواره تو را استوار نگاه میدارد و گاهأ خودِ خدا هم به خود می گوید این بنده از آنچه در ضمیرش نهادینه کرده بودم نیز خارق العاده تر شده« فَتَبارکَ اللّهُ أَحسَنُ الخالقین » شایسته ی چنین لحظه ای خواهد بود که قلبِ خدایت را به سمت خویش بربایی و چه چیز از این زیباتر و دل انگیز تر خواهد بود
سپاسگزارم از تو ای مهربان خدای خوبم که همواره اجازه ی صفا بردن از حضورت را به کام ِ دلمان می چشانی
امید که این صفای دل همواره قرین لحظه های ناب بندگی مان باشد تا در سایه سارِ آرامش بندگی را به اکمال خود رسانده و از ثانیه ثانیه های بندگی کمال لذت را برده و همواره سپاسگزار ربِ خویش باشیم که به ما فرصتی از جنس بندگی بخشید
آمین یا رب العالمین
|
|
نقدها و نظرات
|
درود و احترام به مهربانوی پرشور و نشاط شاهزاده بانوی مهربان که همواره تراوشات شور و نشاط و سرزندگی بر جوهره ی قلمِشان می چربد و به طرز عجیبی چشم ربایی و دلربایی میکند چه خوب که من دوستانی چون شما دارم که این چنین شتابان برای استقبال بنده آمدید تا گرمابخش قلب و روحم باشید و بنده عذر تقصیر میخواهم که بسیار دیر در مقام تشکر حاضر شدم ای کاش میشد زودتر از اینها در جمع ادیبان و صاحب قلمان حاضر میشدم ولی تقدیر چنین خواسته بودبر این فاصله تا اندکی به خود بیایم و دیگر برای نوشتن دنبال دلیل و انگیزه نباشم و هر لحظه را دریابم برای حمد و ثنای ربِ خویش که به من اجازه ی ساده نگاری هم میدهد تا بدون قالب و سبک خاصی با او به صحبت بنشینم و حضورم در این مکتب را فقط درگاهی برای ادب آموزی می دانم و صفا بردن از قلم دوستان و امید که همواره اخبار شما را در تیتری از تندرستی و شادی بگیرم با سپاس از مهر حضورتان بانوجان | |
|
درود و احترام به استاد ارجمندم سید گرانقدر جناب محمدی بزرگوار که هنوز هم این صفحه را برمی گزینند برای نظر مهرشان زیبایی نگاهتان بسیار برایم با ارزش است و در خاطرم ثبت می شود با تشکر و سپاس فراوان از شما شاعر برگزیده | |
|
درود و احترام به استاد بزرگوارم جناب استکی گرانقدر خرسندم که باز نگاه شما را در این صفحه شاهد هستم شاد باشید و تندرست | |
|
درود و احترام به استاد بزرگوارم جناب آزادبخت گرانقدر که از ابتدای ورودم به این محفل با تذکراتی شیرین آداب زیستن در این محفل را به من آموختند تا بی حاشیه از چنین محفلی صفا برده و عنوان شاگردی در اینجا را چونان طوقی با ارزش بر گردن خویش بیاویزم و بدان مفتخر گردم سپاسگزارم از شما که همواره چونان سابق در لحظات ابتدایی بر جَریده های احساس من نظر لطف افکندید و مرا شادمان کردید از گرمای حضورتان و نیز پوزش بابت دیرکردم در امر تشکر برقرار باشید در پناه نگاه همیشگی پروردگار | |
|
درود خدا به بانوی مهربانِ خودم بانو کاسیانیِ عزیز چه خوب که باز میتوانم با شما به گفتگو بنشینم و از مهر حضورتان دل را صفا دهم ممنون که آمدید و دلم را روشن کردید شاد باشید و تندرست بانوجان | |
|
درود و احترام به جناب فاضلی گرانقدر خرسندم از حضور مهرتان به پای این آورده ی دل امید که همواره فرشتگان آمین گوی نیایش های شما باشند برقرار باشید و شاد و تندرست | |
|
سلام و درود فراوان خدمت جناب ایوری گرانقدر و خیرمقدم عرض میکنم حضورتان را
بنده با برداشت های خودم از هنر خلقت چنین جسارتی به قلمم دادم تا بر صفحه ی کاغذ بلغزد
شما درست می فرمایید انسان نباید تحدی کند و از اراده ی خدا فراتر رود ولی من احساس میکنم خداونو با خلقت انسان میخواسته تا اوج هنرمندی خود را به نمایش بگذارد چرا که تفاوت انسان با فرشتگان وجود عقل و خرد است که به انسان شاید از این باب برتری داده و اینکه خداوند به سجده کننده تنها نیاز ندارد بلکه مخلوقی را میخواسته خلق کند که بر اساس خرد خویش انتخاب کند که چرا اصلا باید سجده کند و دارد به چه کسی سجده می کند و ابعاد اهداف خلقت بسیار بیشمارتر از آنند که یک به یک بر شمرم و من از این قدرت خرد و دانایی سخن ها دارم که باریتعالی نعمت دانایی را به بنده اش بخشید تا در وانفسای زندگی از آن بهره بگیرد تا در دنیا به جز از خدا به هیچ مخلوقی خویش را محتاج نداند و هرگاه در تنگناها قرار گیرد به این نعمت تمسک جوید و خویش را نجات دهد حال تصور کنید بنده ای در تنگنایی قرار گیرد و فکرش را بکار گیرد و خود را با زیرکی نجات دهد و پس از آن مشکلی پشت مشکل دیگر روبرویش ظاهر شود و باز جانی تازه گرفته و باز از خدا مدد گرفته و از نیروی عقل خویش بهره جسته و باز خود را از غم رهانیده و در طوفانی نفس گیر چالشی پشت چالش دیگر در یک حالت عادی شاید انسان آن را آزمونی از بندگی بداند ولی اگر در جریان این چالش ها انسان از این مشکلات یک فرصت برای خود بسازد و همواره لبخند بر لب نگاه دارد و از اینکه در مشکلات افتاده احساسی از لذت را با خود همراه سازد این نقطه ی چشمگیری خواهد بود که خداوند از این چنین صحنه هایی لذت می برد و بر خود آفرین ها خواهد گفت که میبیند هیچ چیزی دیگر نمی تواند بنده اش را رنجور کند و از گرفتاری در رنجش هایش هم لذت میبرد
من در تعبیر چنین لحظه هایی خارق العاده تر از پیش بینی های هدف خلقت را به خلقت انسان نسبت داده ام | |
|
سلام و درودی مجدد سپاسگزارم از توضیحات شما (و گاهأ خودِ خدا هم به خود می گوید این بنده از آنچه در ضمیرش نهادینه کرده بودم نیز خارق العاده تر شده) با این حال جسارتا بنده نیاز به ویراش می بینم در چیدمان واژه ها البته هر کس در گرو گفته و اعمال خویش است ولی به نظر بنده حقیر این جمله با ربانیت خداوند متعال منافات دارد و محیط بودن خداوند را بر تمام امور زیر سوال می برد. ... إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ .. إِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ ... وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ ...... پاینده باشید و بی نیاز | |
|
با عرض سلام و درودی مجدد ابتدا میخواستم اعلان خطا کنم بر گفته ی خویش ولی کمی تامل مرا از این کار منع کرد چرا که چشیدن طعم خوش بندگی ارزشش بیشتر از این است که ساده از کنار احساسش رد شد و از تبلور شکوهمند درکش بحث ها نکرد و وقت ها صرف ننمود
شما به محیط بودن خداوند باریتعالی اشاره فرمودید که با کلامم آن را زیر سوال برده ام ولی میخواهم بدانم چه چیز میتواند به انسان قدرت اهورایی ببخشد که در تاریک ترین لحظات فقط با نوری که از سینه اش می تَراود راهِ خویش بجوید و از ظلمات نترسد و به علاوه احساس سرمستی کند که در چنین نقطه ی تاریکی افتاده که نور قلبش روشنی بخش راهش خواهد شد و این نور مگر نوری جز حضور خداست ، پس چگونه میشود انسانی راه بواسطه ی چنین نوری باز کرده و آن را انکار کرده و بر موجودیتِ منشاش شک و شُبهه ببندد حال مانده ام کدام حرف من با محیط بودن چنین خدایی که چشمِ دلِ بنده اش را باز نموده تا بنده اش از این گستره ی نورش بهره ها جسته و قَدح ها پر کرده و لَختی از این نور را در لابلای واژگان تنیده تا دلربایی هایش از خالقِ پُرنورش را به تصویر بکشد. سپاسگذار میشوم اگر در جایی قلم به خطا رفته راهنمایم باشید . | |
|
درود مجدد بنده جسارتی نکردم تمام متن شما را در اولین پیامم ستودم که متنی ادبی و دارای واژه های نیکو و ... می باشد و در یک جمله عرض کردم که نیاز به ویرایش میبینم وآن جمله راهم هر بار در داخل پانتز قراردادم ولی شما توضیحاتی از کل مطلب را می فرمایید و آن جمله این است: ((((و گاهأ خودِ خدا هم به خود می گوید این بنده از آنچه در ضمیرش نهادینه کرده بودم نیز خارق العاده تر شده)))) ازنظر بنده هر کس در گرو گفته ها و اعمال خویش است و هر کسی می توان به هر صورتی خدایش را تعریف کند و جمله شما محیط بودن را از خدای من سلب می کند و شاید از خدای شما نکند پس اصراری نیست. تمام شاد باشید | |
|
درودها بر شما ای دوستدارِ قلم بسیار خرسندم که بر صفحه ی بنده نظر مهر دارید چه حجم سنگینی از سخن را بین الفاظتان جای میدهید که انسان می ماند از چه زاویه ای پاسخی بر آن وارد کند ولی در مورد اراده ی انسان باید بگویم که من ملموسانه آن را احساس کرده ام که خداوند برخی تقدیرها را در مسیر اراده ی انسان تغییر می دهد که نمونه ی بارزش را در داستانهای گذشتگان میشود بهتر درک کرد گفته شده که روزی خداوند به پیامبری گمانم حضرت موسی (ع) فرمود که به قومت بگو قرار است قحطی بیاید و وقتی به قومش این خبر را داد آنان هم در خانه هایشان در و سوراخی به خانه ی همسایه باز کردند که در زمان قحطی به همدیگر یاری برسانند و مدتی گذشت خبری از قحطی نشد مردم به موسی (ع) گفتند از خدا بپرس پس قحطی چه شد چرا قحطی نیامد و موسی چون از خداوند پرسید چرا قحطی نیامد ندا آمد که قوم تو چون به هم رحم کردند من نیز به آنان رحم کردم و قحطی را از آنان دور کردم پس میشود توجه خدا را چنان جلب کرد که حتی بدترین مشقت های پیش روی انسانی را هم از او دور سازد خداوند بسیار مهربان است فقط باید این《 بسیاری 》را با تمام وجود درک کرد هرگاه در بدترین شرایط فقط به او تمسک جوییم خواهیم دید چه ها خواهد کرد و چگونه خود را نشان خواهد داد و حتی برخی اموراتمان را به خودمان می سپارد | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
قبلا با قلم شما آشنایی پیدا کردم با خواندن پستهایتان..
چه خوب که دوباره شروع به فعالیت کردید..
شاد باشید و شادزی
در پناه امن نور و عشق الهی