شنبه ۱۰ آذر
|
دفاتر شعر مهدی بدری ماشمیانی(دلسوز)
آخرین اشعار ناب مهدی بدری ماشمیانی(دلسوز)
|
اولین برف که بر بام نشست
تن عریان زمین می لرزید
از پس پنجره ها میدیدم
آدمک برفی تو می خندید
اسم تو روی غبار شیشه
لحظه ای محو شد و اشکم ریخت
آسمان تیره تر از شب می شد
دست من شال تو را می آویخت
اولین برف که آمد رفتی
نگرانت من و یلدا بودیم
دل ما جمع نمی شد هرگز
بعد تو ما همه تنها بودیم
اولین برف که آمد خورشید
پشت ابری به زمستان رو کرد
دیگر از ماه خبر هیچ نبود
سوز سرما همه را جادو کرد
اولین برف که آمد دیگر
آخرین فرصت دیدارت بود
آدمک برفی تو تنها شد
خسته از پنجره ها یارت بود
یاد تو سنگ شد و شیشه شکست
اولین برف که آمد مردم
رد پای تو دلم را لرزاند
رفتی و چه خون دلها خوردم
...
مهدی بدری(دلسوز)
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و غمگین بود
پر احساس