سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 2 ارديبهشت 1404
  • تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، 1358 هـ ش
  • سالروز اعلام انقلاب فرهنگي، 1359 هـ ش
  • روز زمين پاك
24 شوال 1446
    Tuesday 22 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

      سه شنبه ۲ ارديبهشت

      غزل تب کرده با یادت

      شعری از

      سید راشد سید زاده

      از دفتر باران احساس نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۴ آبان ۱۴۰۱ ۱۱:۱۵ شماره ثبت ۱۱۴۴۹۷
        بازدید : ۲۱۵   |    نظرات : ۷

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر سید راشد سید زاده

      غزل تب کرده با یادت ولی بی هوشِ بی هوشی
      شرابی ته نشین دارم، بگو یک جرعه می نوشی؟
       
      از آن روزی که دانستم سکوتم را نمی فهمند
      هیاهو های این دل را ،گذاشتم لای درپوشی
       
      به دوشا دوشِ هر شعرم سکوتی میزند فریاد
      رها گشته دلم انگار به هر غوغا و خاموشی
       
      منم آن ایستگاهی که سکوتم را نمی فهمند
      به جز یک شهر ناآرام ،به جز دیوار مخدوشی
       
      روانم حرف و جانم حرف، تمام استخوانم حرف
      بیانش می کنم روزی اگر پیدا کنم" گوشی"
       
      کسی هر گز نمی داند چه رازی خفته در شعرم
      به جز اندوه سوزانی به جز دیگِ غزل جوشی
       
      به من گفتند دیوانه به من گفتند ویرانه
      ارازل های خر پیشه، جگر داران خرگوشی
       
      نمی ترسم از این حرفم برو شیاد بی مذهب
      که من صیاد هر شیرم ولی تو صید هر موشی
       
      تنم هر چند خشکیده، از دستانی بی احساس 
      زمانی می گشاید هم به رویم عشق آغوشی
       
      نمی خواهد دلم پندی برو در سمت عاقل ها
      که نوشانده دلم را گل کمی داروی بی هوشی
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      شاهزاده خانوم
      جمعه ۶ آبان ۱۴۰۱ ۱۰:۱۸
      چه شعر زیبای مهجور مانده‌ای..🍁🍁
      خندانک خندانک خندانک
      لذتی وافر بردیم خندانک خندانک خندانک
      درود خدااااااااااا بر شما..🍁🍁
      سید راشد سید زاده
      سید راشد سید زاده
      جمعه ۶ آبان ۱۴۰۱ ۱۸:۴۰
      درود بر شما و سپاس از نگاه ناب و احساس زیبایتان. خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سید هادی محمدی
      شنبه ۷ آبان ۱۴۰۱ ۱۳:۱۵
      درود بر شما
      مطلع غزلتان زیبا بود و عالی

      برخی مصاریع نیاز به ویرایش وزنی دارد خندانک
      حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
      جمعه ۶ آبان ۱۴۰۱ ۱۰:۴۱
      سلام و عرض ادب آقای سیدزاده بزرگوار
      شعر زیبایی سرودید و بر دل نشست. خندانک
      خرده اشکالات وزنی اگر مرتفع شود، دلنشین تر خواهد شد.
      سید راشد سید زاده
      سید راشد سید زاده
      جمعه ۶ آبان ۱۴۰۱ ۱۸:۴۴
      درود بزرگوار. سپاس از حسن توجه و نگاه ظریفتان. تازه دم بود و تازه از تنور دل برآمده بود. خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مریم کاسیانی
      جمعه ۶ آبان ۱۴۰۱ ۱۷:۳۱
      درود بر شما
      برقرار باشید
      ان شاءالله که گوش مورد نظرتان نیز شنوا شود
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      سید راشد سید زاده
      سید راشد سید زاده
      جمعه ۶ آبان ۱۴۰۱ ۱۸:۴۵
      سبز باشید شاعر جان خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      شاهزاده خانوم

      این جنگ تن به تن این خاک مرده رو وطن نمیکنه ااا همسنگر منی کاری که میکنی دشمن نمیکنه ااا من خسته ام ازت شکسته ام ازت ااا این حرف آخره ااا میگی دوسم داری این دوست دارمت از فُش بدتره
      سیده نسترن طالب زاده

      بر تپه های گرجستان تاریکی شب مینشیند ااا اراگویا خروشانست ااا دل من ااا اندوهگینست و رهااااا و غمم روشن ااا چرا که به تو نخواهم رسید ااا از پوشکین مقلب به سعدی جوان روسیهاااا
      ساسان نجفی(سراب)

      دنیای من همه عشق و عاشقی و میِ ناب اا مرا حال خوشی است زِ نیستی و سراب اا سراب
      زهرا حکیمی بافقی (الهه‌ی احساس)

      لابلای متن قبلی یک حرف چون اضافه تایپ شد اصلاح می شود اا یعنی سفله چون به هنر با کسی برنیاید به خبثش در پوستین افتد
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

      نگاهی به حکمت چهل و شش گلستان سعدی اا بی هنران هنرمند را نتوانند که ببینند همچنان که سگان بازاری سگ صید را مشغله برآرند و پیش آمدن نیارند یعنی چون سفله چون به هنر با کسی برنیاید به خبثش در پوستین افتد اا کند هر آینه غیبت حسود کوته دست اا که در مقابله گنگش بود زبان مقال

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1