فوق العاده ، فوق العاده
حریمِ ما ، دریده شد
زبانِ ما ، بریده شد
همه وجودِ خوبِ ما ،
مقابلِ یه صنّاری خریده شد
کبوتریِ ما همه ،
ز پشت بامِ آسمان ، پریده شد
ز شرمِ بی غیرتی ها ،
رنگهای رخساره مان ، پریده شد
اخلاق کشیده شد همه ، به منجلاب
دندان ، سِر شد به لطفِ بی حسی و، دردِ آمپولی
پُر شد ز اما و ولی دنیایمان ،
اما ز اِفشاء درون ، اَسرار دیگر سِر نبود
تمامِ یکریزِ خبر،
وارد به جریده شد
پسری داد میزد به خیابان و گذر :
فوقالعاده ، فوقالعاده
گوسفندیِ آدمی، به سبزه زارِ عمر،
چریده شد
بدستِ گرگی بوالهوس ، دریده شد
بسوی شیبی پُرخطر ،
اما پُر از، یکریزِ سبزی و علف ،
سُریده شد
ماهیِ لیزِ لحظه ها ، شوریده شد
دخترِ بس عفیف و خوبِ لحظه ها ،
سلیته شد
دخترپسر جایشان بس عوض شد و،
فریده شد فرید و،
فرید هم فریده شد
دخترِخوب روزگار، تبدیل به ترشی لیته شد
همه زلالی های آب ،
همچونان سرخی های خون ،
که جاریِ در وریده شد
کودکِ سربه راهِ عمر،
همچو یه کفتاری و گرگ ،
اخلاق را گذاشت کنار
دریده شد
بهمن بیدقی 1401/7/17
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود