لرزم گرفته دراین گرما
لرزم گرفته دراین گرمای۴۰ درجه
دراین چهل ساله ،
همه چیز تغییریافته ۱۸۰ درجه
حدس ام اشتباه بود
فکرمیکردم نهایتاً تغییرکند بمیزان۴۰ درجه
اشتباه نکردم از بیانِ آن ۱۸۰ درجه
که چک اش کرده ام با سلامتِ گِیجِ سالیانه ی ،
چهل ، درجه
گاهی ازاین ستون بسوی آن ستون ،
میروم و پیش خود میگویم فَرَجه
اما دیگرهیچ چیز درست نمیشود
گناهانی که نهادینه شد ،
دیگرهیچ وقت درست نمیشود
به خود میلرزم
شاید برای درست شدنِ این اوضاع ،
باید دست به دامنِ جادوگری شد
شاید چاره اش ، اجی مجی لا ترجه
فکر نمیکنم چاره اش بی خیالی باشد
اما چرا اینهمه بیکارِ لختِ مشغول به شنا ،
کنارِ سدِ کرَجه ؟
مسخره ها ! این آب را باید چند روزبعد ما بخوریم
مطلعی میگفت : اینکه خوب است ،
میدانی خیلی از آبهایی را که میخوری ، آبِ چاه است ؟
برای همین هم هست که رنگش به زردی میزند
لرزم بیشترشد وبعدش ، تب ام بالاتررفت از۴۰ درجه
دیگر دارد فکرم از کار می افتد
فکرمیکنم مغزم هم ،
چند روزبعد مثل اقتصادِ کشور فَلَجه
یکی میگفت کشور راهیِ عُسر و حَرَجه
پیش خود گفتم : راهیه ؟
یا اینرا سالهاست زندگی کرده ؟
" نیشِ عقرب گون ام نه از رهِ کین است "
خدا کند با انتقادپذیری ای زیبا ،
ز این نیش و کنایه های گهگاه ام ،
هیچ کس و ناکسی ، هیچگاه نَرَنجه
بهمن بیدقی 1401/6/20