شب هایی که چشمانت
بستر آغوشم میشود
وسرت را تکیه گاهم می کنی
غرق لذت میشوم
قلبم بی امان می کوبد
بی آنکه بدانی
دستانت را "آفرودیت"
قوس هلال شبم میشود
نمی دانی من غرق تو میشوم
ونمی گذارم عطرت از یادم برود
وقتی دستانت را
شتابان لای موهایم
ولبهایت را شراب لبهایم میڪنی
انسداد اشکهایم هلالی میشود
دور گونه هایم می چرخد
آنجا که صورتم از تکرار بودنت
لذت میشود
وتو نوازش هایت را
در قدم های سرباز جانم رژه میروی
آبشار اقیانوس،
ضربان قلبت
مرا به اوج دوست داشتنت می برد
باد موهایت را پریشان می کند
آنجا که کهکشان ها
ازنامت هیچ میشوند
عطر نفسهایت
حرفی برای سراییدن
نبض ریه هایم نیست
تمام مرا باعشق ،جاودانه ات پر کرده ای
با طنین صدای خواب الودت
مرا باهوشه چشمی
در ایوان دلتنگی هایم صدایم کن
با ناز وادا می گویم
جانانم
میگویی :غمخوارم
انیس شکیبای احساسم دوستدارم
لال میشوم
سکوت بارقه های احساست
آن لحظه که شب آغوشت
پیراهن هیچم میشود
وتمام تمامیت مرا تمام می کند
امشب زندگینامه ام راتو بخیر میڪنی
تو همانی که کهکشان آغوشت پرتوی از
خداست دلم باتو عجین میشود
شراب تاک مستی ات
تشنگی جانم میشود
فقط سخت وتنگ مرا در آغوشت بگیر
جایی که نقطه ی چین نگاهت
دلبری پنج حس داشتنت میشود
حس می کنم عطر گلبرگ موهایت را
مسح می کنم لمس می کنم
حیای عاشقانه هایت را
گوش می دهم به باورهایی که
تو مرا میسازی
گاهی شعر میشوم
به تو چنان وابسته میشوم
افتاده نگاهت در دلواپسی دقایق راکد میشوم
دگرازمن چیزی نمانده
گریزانم ازتو چشم بسٺه أم
دیده گانم تر شده اند
و نبضم نمی تپد
نیستی ومی دانم
هیچ کس دراین شبها همنشینم نیست
کسی در انتهای جاده
ردیف قافیه هایم نمیشود
کاش ثور فلکی خوابم بودی
تانگاهم نظری بر درگاهت بود