چهارشنبه ۱۷ بهمن
شاه و گدا شعری از محسن سعیدی شیدا
از دفتر شیداشدگان نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۱ ۱۰:۲۲ شماره ثبت ۱۱۲۷۱۹
بازدید : ۱۹۹ | نظرات : ۲
|
دفاتر شعر محسن سعیدی شیدا
آخرین اشعار ناب محسن سعیدی شیدا
|
بخدا صد گله از دست عزیزانم هست
گله از دست حبیبان و مریدانم هست
شوق هستی به سرم راه ندارد هرگز
که من از راه نجات حسرت پایانم هست
تا که اباد کنم این دل غم دیده خود
که من از حسرت توحالت ویرانم هست
ماه من روی مگردان تو دگر در شب وصل
که من از ان غصه تو دیده گریانم هست
خنده بر لب زنی و باز شد غنچه به ذوق
به سر عشق تو من تخت سلیمانم هست
تو نباشی که دگر هر دو جهانم چه شود
بی تو دنیا و جهانم غم دورانم هست
تخت شاهی ندهی بر دل مسکین و گدا
چو گدا شاه شوم لشکر طغیانم هست
وای از ان وقت که دهی بانگ وصال یکدم
بر سر زلف کمندت دل شیرانم هست
تو که بر دار کشیدی تن رنجور مرا
به سر دار تو این شام غریبانم هست
تن ما را تو به خاکش ندهی تا که دلم
بر تمنای وصالت همه پیمانم هست
زاهدی گفته که این دل نشود مرهم جان
مرهمی گر نرسد اتش جانانم هست
اتش عشق تو چون درد من افزون نکند
درد افزون من از حرف طبیبانم هست
همه گویند که شیدا مکن این قصه دراز
ولی اخر چکنم عشق تو دیوانم هست
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود