چگونه عاشقت نباشم
وقتی فصل دلتنڪَیمبا عاشقانه هایت پررنگ ترمیشود
چگونه مست دلدادگی عشـــــقت نباشم
وقتی نبض آغوشت شراب خوابم میشود
چگونه عطرت را نبویم
که آغوشت مرا خلسه وبیهوده می انگارد
ومرا به تخت خواب بیداری بوسه ات میبرد
چگونه بی خواب نشوم
که گرمای دستانت لابه لای موهایم می لغزد
لالایی صدایت خوابم میکند
واشک را بیتوته پنجره ی نگاهممیکند
حاشیه ی امنیتم میشوی
وقتی در تو حلال میشوم
مسح میشوم
تکیه گاهت آرامشم
ونوازش بی خوابی هایم
نجوای صدایت آرامبخش تربن موسیقی ست
وقتی بالای سرم که می نشینی
خواب محو میشود
نگاهم که درنگاهت تلاقی میشود
ماه، مات کامل چشمانت
خواب را از کسوف نگاهممیگیرد
چگونه دلاویزت نباشم
وقتی بوسه هایت مرا به اسارتت می برد
وزیباتربن اسارت حبس بازوان توست
معبد رادیکال نگاهت منشوری عظیم
روبه چشمانم میشود
صبحم با لبهایت بخیر میشود
تو مرا با آغوش خورشید بخیر میڪنی
روی تختم که مینشینی
لبخندت راقووت لبهایم می کنی
محبوبم
دست هایت رامی گیرم
دست و صورتم را با شور
نوای حنجره ات
به ژرف ترین اعماق دریا میبرم
حریر ابریشم معجزه ی آغوشت
پیراهن تنم میشود
وقتی نگاهم می کنی گونه هایم ازعشق میسوزد
وقتی دستت لابه لای مرتع موهایم می لغزد
ازخود بیخودمیشوم
موهای خرمایی رنگم
با دستهای تو چه زیبا آشوب می کند
وقتی شانه
لغزندگی
مسافت دلتنگی را طی میکند
بی تاب لحظات سلولهایت میشوم
بند بند سلولهایم به اقتدا می ایستند
برای حبس آغوشت
موهایم را وقتی با انگشتانت می بافی
دستت را هلال کمرم می کنی
عاشقانه هایت رنگ می گیرد
ومرا به خیابان های پاریس میکشانی
بوی عطرت مستم می کند
بوی پیراهنت اغوایم می کند
کافه ی آشنایی
پراز خواستن دلبرانه ات میشود
نگاهم کن
چشمهایت را ازمن پنهان نکن
بگو چرا دلبرت نباشم
وقتی نامت،
ثبت قلب عشقم شده است
دستم به بالینت نمی رسد
تو بگو
بااین همه عشقت
چرا عاشقت نباشم
موهایم در سکوت دریا با امواج می رقصد
حتی ساحل هم میداند سبکبال رفتهای
عطر گلبرگ های نسترن را به تنم کوبیده ام
وقتی عصر میشود
یادت مرا
پرااز نشانه های دوست داشتنت می کند
انتظارت تشنه ام میکند
ومن هم محو
تماشای رخ صورتت میشوم
تو کجایی جانا..
عذابم میدهد جای خالیت
بگذار برای همیشه من عاشقت بمانم
قول میدهم
خسوف دلبری هایت
ازیاد گلوگاه بوسه هایت
در حجم پارادوکس عشق
ازآغوشم نرود
استخوان سوخته ات
با ریشهی گیاه زمین غریبی می کند
گوش هایت را باز کن
صدایت میکنم
خالی شدم از تو، باتو
پرمیشوم ازنبض تپش تپنده تو
با لبخند همیشگی ات بدرقه ام کن
تو هم بی توجه به من ،سرم فریاد کن
محبوبم صدایم نمی پیچد
چقدر بی خیال شده ای
گریه ام می گیرد
خیره به چشمانت شده ام
یکبار بگو:فقط بگو دوستت دارم
تا حبس انسداد سلول صدایت شوم
لبیک یا ابوالفضل
"عباس که رفت آورد آب
دست از تن او جداست امروز"
تاسوعای حسینی بر تمام دوست داران علمدار کربلا تسلیت باد.