خورشید آیه ی تکویر
بتاب و بشتاب که سینه ای سوخته می خواهم
پُر کن خالی ام را که داغ داغ سر بکشم جغرافیای تاریخ بیابان را
بنوشان از نیزه های کرب و بلا
تا انتهای سر بریدن عشق
مهیا کن مرا برای عاشورا
زخم های بی مادر
گریه های عریان
خیمه های گریان
برای عشق امام ِ پیامبران
برای دست های مشک
و من از گریه سرشار
در آرزوی کربلا
با کفش های برهنه ی آغوش ،
بین الحرمین وچراغ های بی فانوس
آفتاب بتاب که
دلم درد می خواهد وپاهای پیاده ام تاول
شانه هایم خستگی
وزبانم خشکی
بتاب وتمام آبهای سرکش را به غارت ببر
آخرچگونه بنوشم آب نامرد را در بزنگاه لب های تشنه
مولایم دخیل بسته ام به
به تیر هزار شعبه ی اصغرت
به شیر خشکیده ی رباب
مرا بخوان به مهمانی دلشوره هایت
همان جا که جز ناله های کودکان
صدایی نباشد
آنجا که زینب جز ماریت الا جمیلا نمی بیند
آسمان و
تمام روزها را رنگ زده ام به جامه ی
سیاهت که رسیدم قلم پژمرد ،ورنگ مرد،وزمان از غم پاشید
من برای این سفر حاضرم
کوله بار حزن واندوه زینب را بردوش
ومشکی خالی راتوشه ی راه
برای رقیه ات گوشواره ای هدیه
آورده ام
نکند دیر شود
نکند هرگز........
آیینی ،عجیبی، است.
روح و جسم انسان را به چالش میکشد
احساسش پروانه وار آدمی را گرد اگرد بین حرمین به طواف وا میدارد
خورشید را شاهد گرفته است
خورشیدی که میتواند گواه اتفاقات روزمره تاریخ باشد
خصوصا در دشت نینوا
جایی که ظلم و جور یزیدیان چشم و دل بسیاری را کور کرده بود
و برای عزاداری داری سلطان مظلومان چه زیبا
آرایه هایی که به عمرم هرگز ندیده ام را در خط مقدم
جبهه حق علیه باطل برای جانفشانی به صف کرده.....
\\\"\\\"زخم های بی مادر
گریه های عریان
خیمه های گریان
عشق امام ِ پیامبران
دست های مشک\\\"\\\"
تفسیر شایسته از \"مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا\" حضرت زینب کبرا(س) است
همه و همه حماسی و ظلم ستیز
اثری از ضعف و رخوت و سستی در این مجموعه واژه های غرور آفرین نیست
...آه کربلا...