چهارشنبه ۵ دی
... شعری از مسعود معادی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۱ ۱۴:۳۱ شماره ثبت ۱۱۰۷۶۲
بازدید : ۱۸۶ | نظرات : ۳
|
آخرین اشعار ناب مسعود معادی
|
آمد و آهسته از کنارم رد شد ،قلبم تیری کشید اما نمرد
زیباترین خاطراتش، با اشک های شبانه ام گره خورد
دردم را با خدا گفتم و به تمام تسبیح های شهر نظر کردم
او هم راحت جوابمان کرد ،که شما خونتان به هم نخورد
از تصویر چشم های خندانش،تا نقاشی های هر شب من
مادرم تمام غروب هایی را که گریستم...شمرد
در حوالی ام هر روز مردی با دست زنی منتقرض می شد
در تمام شب های بارانی ام ،دختری خاطراتش را برد
بر دیوارهای شهر قلبی تکه های شکسته اش را می کشید
هر گوشه ی خود را گمنام،به سینه ی قبرستانی سپرد
یک نفر آرام آرام از کنار کوهی شکسته می گذشت
اینگونه شکستن و رفتن ...واقعا سینه ام را آزرد
او رفت و برای مردنم ،هزاران بهانه به جا گذاشت
"شاعری که از درد شبی ،گلوله ای سینه اش را فشرد"
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
میلاد با سعادت ثامن الحجج حضرت امام رضا علیه السلام
را تبریک عرض مینمایم
یا امام رئوف
ضامن آهو