جمعه ۲ آذر
رگهام شعری از مریم گمار
از دفتر عاشقانه های مریم نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۱ ۰۰:۴۱ شماره ثبت ۱۱۰۵۷۹
بازدید : ۲۱۱ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب مریم گمار
|
ایستاده ای بر شکاف رگ ها
خیره بر اتفاق نیفتاده
بالا می روی لخته های نور را،
بگو چگونه نشستی بر حواس تنم!
که پیراهنم گُر گرفت
از نشئگی چشم هایت
و سایه های بلندت
از درز پوستم گذشت؛
و من چگونه ورق خوردم
بر صراحت خواب هات
که شکل تو را آویختم بر جنبش نورها.
حالا چطور از روشنایی برگردم؟
که با ریشه های تو
منشور می شوم!
بگو از اِنکسار کدام اضلاع
به نبض جنون می رسم
که رِد انگشتانت نَمانَد
بر اندام زمین
ببین!
که ممنوعه ام گریخته از عادت،
بر ساحت آغوشت.
ای روشنایی بالنده
در گلوگاه پنجره!
ببین که لبانت
رسیده به غشای گردن،
هنوز می پرسی،
چرا در حدود رگ هام شناوری؟
مریم_گمار
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سپیدی زیبا و پراحساس بود