سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 21 اسفند 1403
    12 رمضان 1446
      Tuesday 11 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        سه شنبه ۲۱ اسفند

        دارتِ امتیاز

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۱ ۰۵:۴۶ شماره ثبت ۱۱۰۲۳۹
          بازدید : ۲۰۷   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        دارتِ امتیاز
         
        ز ناشکری ،
        سَرگذاشم ز دستِ تو به بیابان و،
        درآنجا دیدم
        که بیابانی از بی عقلی ز دستِ تو ،
        پناهنده شد به من و،
        سرگذاشت ، به شانه ی من
         
        بعد ازعمری به اندازه ی آزگار،
        مبهوت ماندم
        که بجای گلستان ،
        بیابان شده نشانه ی من
         
        بجای اینکه با گل و ریحان هم نفَس باشم ،
        ریگ های بیابان شده اند شانه به شانه ی من
         
        دراینهمه بیابان ،
        چگونه آدرس ام را به آشنا بدهم ؟
        کو پستچی ؟
        کجا را آن بی چاره گان ،
        پندارند بعنوانِ نشانیِ من ؟
         
        به خود لرزیدم
        آخر چرا باید این آخرِ عمری ،
        بیابانی از بی عملی ،
        سرنوشت ام باشد ؟
        چرا نباید سرشتی ،
        بهشتی ،
        منظوم و منظور،
        نگردند به اشاره ی من ؟
         
        چرا تنها کاردِ اجل ،
        کارم را باید بسازد ؟
        چرا تلمبارِ عشق نباید باشد ،
        دلیل فواره ای ز محبتِ قلب و،
        دلیل رگِ مردانه ای ،
        ز این خون فشانه ی من ؟
         
        چرا باید بیابانی از هیچ ،
        به من آرام گیرد ؟
        چرا باید اینچنین یار را ،
        ز خود نومید کنم که ،
        سَرِ پُر از سِرّ خود را ،
        بردارد ز شانه ی من ؟
         
        همو که همیشه حق با اوست
        منی که درمقابلش هیچ حقی ندارم
        کجاست آن بارِ امانتی که ،
        درمیانه ی راه بر زمینش گذاشتم ؟
        آری همان مهم را میگویم ، همان نشانه ی من
         
        دیگر دارم محو میشوم ازخودم و،
        دراین بیابان ،
        ز دور دورها پیداست ،
        روحی که دارد با  زحمت ،
        بدن ام را با خودش می کِشد
        حالِ وخیم و پُر زجری را تجربه میکند ،
        آنهمه صبرِ اجباری ،
        این بِرانکارد  شدنِ اجباری و ،
        این هم احوالِ واویلای او و، کشان کشانه ی من
         
        نزدیک تر که شدم ، دیدم ،
        چه خونی میریزد ،
        ز محلِ تیرِ بیگانه
        تیرِ مسمومِ به ران و، کِشاله ی من
         
        به خود گفتم که همه ی این مصیبت ها
        ازآن زمانی شد که مغزِ سبکسرم ،
        خودش را کسی دانست
        خود را بی نیاز دانست ،
        ز معقول شارعِ من
         
        دیگر با ضعفِ چشم هایم ،
        سیبلِ عشق ات را هم نمی بینم
        چگونه دارتِ امتیازم بخورَد ،
        به مرکزِ نشانه ی من ؟
         
        بهمن بیدقی 1401/2/31
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۱ ۰۹:۱۹
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        موثر و پر معنی
        دستمریزاد خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۱ ۱۴:۱۹
        با سلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
        سپاسی به وسعت دریا از الطاف دریایی تان
        سلامت و شادمان باشید
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        دوشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۱ ۰۹:۲۲
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
        شاعرو استاد گرامی
        شعرت
        تحفه ی شاهانه است
        عطرش
        مستانه است
        در عشق
        یگانه است
        در دل
        جانانه است
        چون از یک شاعر
        فرزانه است
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۱ ۱۴:۲۰
        با سلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
        سپاسی به وسعت دریا از الطاف دریایی تان و بداهه ی زیبایتان
        سلامت و شادمان باشید
        ارسال پاسخ
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        دوشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۱ ۰۹:۵۶
        کجاست آن بار امانتی که
        در میانه ی راه بر زمینش گذاشتم؟
        خندانک خندانک خندانک
        درود آقای بیدقی عزیز خندانک
        دریای دلتون آرام خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۱ ۱۴:۲۱
        با سلام و عرض ارادت آقای زارع گرانقدر
        بزرگوارید
        سپاسی به وسعت دریا از الطاف دریایی تان
        سلامت و شادمان باشید
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        دوشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۱ ۲۰:۵۳
        درود های فراوان جناب بیدقی استاد ادیب گرانقدر
        بسیار زیبا ودلنشین
        قلمتان ماندگار
        در پناه حق
        ایام بکام
        🌷🌷🌷
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۱ ۲۲:۱۴
        با سلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
        سپاسی به وسعت دریا از الطاف دریایی تان
        سلامت و شادمان باشید
        در پناه حق
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        چهارشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۱ ۰۱:۱۴
        درود برشما خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۱ ۰۶:۰۹
        با سلام و عرض ارادت بزرگوار
        سپاس
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1