چهارشنبه ۲۸ آذر
|
دفاتر شعر الناز حاجیان (مهربانی)
آخرین اشعار ناب الناز حاجیان (مهربانی)
|
دیرزمانی مهمانِ جهلِ حاج اصغربودم
اومیگویدهرزمان مست درآغوشِ خدای هستم
به یادِنوجوانیم
غرق در گناه ولمسِ تنِ دخترِاقدس خانوم_بیدادمیکندروسیاهیم برای خدا
او اینچنین میگوید
زمانی که تشنه یِ گناه بودم وبنده یِ دقایقی ازهوس
لمسِ تنش مراسیراب میکرد
وشهوتم مراپروازمیداد برتنِ عریانش
گویی جانی دوباره میگرفت خیال پردازی هایم ازآن همبسترشدنِ لبریزازگناه
وشهوتی که مرابه خوابِ هوس گره کورمیزد
مکثی بلندکردم وخیره به چشمانِ حاج اصغرشدم
گویی مست شدنش درآغوشِ خدافقط پنهان کردنِ خودازآن حالِ زاربود
گناهی که گویی خواب کرده بودنَفسش را
واورا برده یِ شهوت پرستی کرده بود
آن حالِ زارش را نمی فهمیدم
اشک میریخت وضجه میزد
که چه برمن آمده بعدازچله یِ پاک شدن ازگناهم بارها درآخرین شب دوباره آغوشِ هوس مرا درخوداسیرمیکند
دخترِاقدس خانوم رانمی شناختم اماننه جان میگویداو پیردخترشده
وهیچ زمانی شریکِ غم وشادیش مردی نبوده
گویی ازمردان هراسان است ودلش میخواهدخودرا درگوردفن کند؛گوری بنامِ فراموشی
حاج اصغرهنوزگناهش راازیادنبرده وبدنبالِ پاک شدن درقبلگاهِ عشقِ خدای ،خودرابه چله می نشاند
اماتمامِ این راه را اشتباه میرودزیرامقصدش جهلش است
وآنکس که بایدببخشدش دخترِاقدس خانوم است
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام استادبزرگوارم جناب محمدی گاه سیدمیشودپسوندِنامتان گاه هم هادی میشودهم آغوشِ برکتِ فامیلیتان نمیدانم امادرزمان تحصیلم دبیرِدینی جوری مارا ترساند ازاینکه یکبارخم به ابرونیاوریدونامِ آن شخصی که سیداست ویاسیده را های وهوی هدف نگیرید برکت دارد سیدخواندن نامش من هنوزبرایم ترس دارداینکه بی هوا سیدرا های وهوی هدف نگیرم ....ببخشیدقصدم فقط ترسی بودکه بارهابرایم سوالی درخودحفظ کرده بود...چرا؟؟؟؟ دنیایی سپاس ازحضورتان جنابِ سید دستتان دردنکندازشعرتان خواندم وباجان ودل به آغوش کشیدم واژه هایتان را سرشارازحسِ سوال وجواب را درمن ایجادکرد حضورتان گلباران | |
|
سلام استادبزرگوارم حضورتان گلباران متاسفانه گاه برایِ خیلی ازماشکست هاضربه هاپیامدهای تلخی راپیشرودارد یکنفردرکار،یکنفردرزندگیِ زناشویی،ودیگری هم ماننددختراقدس خانوم به علت بازیِ هوسِ یکنفردیگرازدست دادنِ اعتمادش به مردان رادررابطه ازدست میدهد...من چه بخوام چه نخوام این داستان چکیده ایی اززندگیِ یک عزیزیست که فرسنگهاازمن دوراست ودستِ محبتش ازدستانم دورتر... بیایدباباورِخودمان قضایارا کنکاش نکنیم...بیایدهرزمان داستانی ویاشعری رامیخوانیم به قلمِ نویسنده ایمان داشته باشیم که شایدیک حقیقتِ کورویاروشن رارقم زده است... دنیایی سپاس استاد نقدتان برایم دنیایی ارزشمنداست | |
|
نمیدانم چرابرایِ خودم تمامش تلخ است آنقدرتلخ که زمان نوشتن این متن اشکهارابدرقه یِ واژه هایم کردم گویی فریادهایِ هزاران دختررا دردفترم به حبس میکشم دخترانی که آلتِ دستِ مردان هوسران بوده اند... دنیایی سپاس بزرگوار ازحضورِمرمهرشما | |
|
سلام جناب آزادبخت استادروشنفکر دنیایی سپاس ازحضورپرمهرتان حضورتان گلباران | |
|
سلام استادبزرگوارم دنیایی سپاس ازنقدارزشمندتان متاسفانه آوازه یِ جهل بسیاردروجودِهرکسی پنهان است یاآشکارامیکُشدیاپنهان دردی بزرگ است که اگرواقعیتش رادیده باشیم بسیارکُشنده حال است اگردربسترِ دفتربتوانیم تسکین بدهیم حالِ زاررا صددرصددرمیانِ حقیقت هازبانمان لال خواهدشدازاین همه درد | |
|
سلام جناب احمدی بزرگوار دنیایی سپاس ازاینکه همیشه مرابانقدتان روبه پیشرفت درنوشتن سوق می دهید... خوشحالم ازاینکه متن رازیباپنداشتید حضورتان گلباران | |
|
سلام جناب استادارجمندوروشنفکر دنیایی سپاس ازدرکِ والاوپخته شما میدانیددرمقابلِ چنین هوسرانی هایی وخواب بودنِ عقایدِروشن درآغوشِ جهل گاه واقعانوشتن هم درموردشان کم هست وگویی هرچه بنویسم تلخ است دنیایی سپاس ازاینکه مراباتفکروانتقاداتِ خودروبه بهترشدنِ قلم سوق میدهید... حضورتان گلباران | |
|
سلام استادبزرگوارم دنیایی سپاس ازدیده ناب شما متاسفانه تلخ بودنِ اثرفوق بخواهدبرایِ لحظه ایی مارا غم زده کند امادردِبزرگتررامیشودبارهابه استخوان کشاندباصحبت کردن بااشخاصی که دراین تاریکی هااسیرند حتمابه صفحه شماسرخواهم زد دنیایی سپاس استاد | |
|
سلام بزرگوار خوشحالم ازاینکه دوباره نقدارزشمندتان رامیخوانم بله صددرصدهمین است زیباخواندید حضورتان گلباران | |
|
سلام استادبزرگوارم دنیایی سپاس ازنگاه نابتان حضورتان گلباران | |
|
سلام بزرگوار عالی نِگرهستید دنیایی سپاس | |
|
سلام مهدیس عزیزم خوشحالم کردی باحضورت ارزشمندِمن زیباخواندی حضورت گلباران بانوی شعر | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و پر معنی است