بَرات
وه چه حالِ خوشی دارم
دراین هوای باران ، دراین هوای باران
بَه بَه ، عجب حال خوشی دارم
دراین هوای ایمان ، دراین هوای ایمان
جانم عروج کرده
روحم خروج کرده
در این هوای عشقت ، ای یارِ بینهایت
درخُنَکای عشقت
میسوزم من درعشقت
دراین هوای باران ، در این هوای ایمان
دلداده ام ! تو دلدار
بی هوشم و، تو هوش دار !
هُشدارهای خوبت ، همیشه روی چشمم
ای هوش را علمدار
این قلم و قلمدان
شرمنده ام خیلی ، ازطومارِ زشت ام
شرمنده ام که بدجور ،
اینجوری طومارِ عمر ، به زشتی من نوشتم
شرمنده ، اِی بخشنده ،
رحمی نما ، رخشنده
حال ، من ماندم و تو ، این توبه و اِنابه
این اعمالِ عریان ، این چشمهای گریان
کاش میکشیدی ، کامل تو خطِ بطلان ، تو اِی معلمِ من !
بر مشقِ بندگیِ زشتی که چنین نوشتم
اقرار میکنم من ، من شاگردی زشت ام
با عفوِ توست گردم ، دوباره منِ پیر ، نوزادی خندان
کاش می نوشتی
خطی به رسمِ شاهی
تا که برات گردد
بر این همیشه گریان
تا که گردم هماره ، از داشتن اش ، خندان
بهمن بیدقی 99/6/6
میلاد باسعادت علمدار کربلا
حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
و روز جانباز بر شما مبارک باد