دوشنبه ۵ آذر
اوکراین شعری از امیر وحدتی یگانه
از دفتر دلگویه ها نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۰ ۰۹:۲۹ شماره ثبت ۱۰۸۰۵۸
بازدید : ۲۷۶ | نظرات : ۱۲
|
دفاتر شعر امیر وحدتی یگانه
آخرین اشعار ناب امیر وحدتی یگانه
|
اوکراین
من از روسیه بی دین و بی ایمان می ترسم
ز آمریکا و از کل جهانخواران می ترسم
از آن ظلمی که در پنجشیر بر سردار افغان رفت
و از کشتار و قتل مردم اوکراین می ترسم
ز یاد خاطرات جنگ حالم می خورد بر هم
چون از خون و ز ویرانی و بمباران می ترسم
هم از افغان خون آلوده و اوکراین افسرده
فلسطین و یمن سوریه و لبنان می ترسم
من از اشغال وحشتناک گرجستان و گیلان و
هم از تبریز مه آلوده۱ و تهران می ترسم
از این جلاد بی ایمان ندارم خاطراتی خوش
چون از وحشیگری هایش در آن دوران می ترسم
همیشه عقده کشور گشایی ها بسر دارد
ز کین و عقده های در دلش پنهان می ترسم
کند با خاک یکسان گاه اوکراین و گهی افغان
کشد گر نقشه هایی شوم بر ایران می ترسم
ز فریاد شغالان خاطر شیران شود زنده
ز زخم آشنای گردن شیران می ترسم
رسد بر گوش من فریاد ستار خان و باقر خان
ز مظلومیت میرزای کوچک خان می ترسم
ز یاد اوردن تبریز مه آلوده پژمردم
ز تکرار جنایتهای آن دوران می ترسم
از آن سیصد گل سرخی۲ که در تبریز پرپر شد
زخون غلطیدن آن یک گل نصران۳می ترسم
جنایتهای روسیه فراموشم نخواهد شد
ز پیمانهای ننگین چنین شیطان می ترسم
ز پیمانهای ننگینش سیاه است صفحه تاریخ
گلستان ، ترکمانچای و دگر پیمان می ترسم
اگر باشد هزاران دشمن عاقل نمی ترسم
ولی از دوستی با احمقی نادان می ترسم
مسلح گشته بر بمب اتم هی میدهد جولان
که این ابله جهانی را کند ویران می ترسم
گر افتد آتشی بر جان گندمزار می لرزم
و یا یغما رود گر خرمن دهقان می ترسم
ز اشک چشمهای کودک آواره اوکراین
صدای موحش جلاد و خونخواران می ترسم
تنم از دزد روز روشن دیوان می لرزد
ز آهِ بی گناهی که رود زندان می ترسم
ز دزدی که بود از مال مردم سفره اش رنگین
و زان مردی که باشد سفره اش بی نان می ترسم
من از دزدی که از در آید و دیوار باکم
نیست
چون از دزد نمک پرورده این خوان می ترسم
ندارم ترسی از سرمای سوزان زمستان و
نه شهریور که از بی مهری آبان می ترسم
از آنکس که فریبم میدهد دائم هراسانم
از آنکه بر سر نیزه زند قرآن می ترسم
هراس افتاده بر جانم که از ره منحرف گردم
چون از گمراهی یک عده ای نادان می ترسم
مرا از های هوی و هجمه کفتار باکی نیست
که از تزویر و حیلت های روباهان می ترسم
اگر چه خواجه مشغول نگار و نقش ایوان است
من از این خانه ی از پای و بن ویران می ترسم
این هم یک بیت طنز:
اگر افتد گذارم بر ترافیک چهار راه از
چراغِ قرمز و راننده نیسان می ترسم
@@@@@
۱ - تبریز مه آلود احمد کسروی
۲ و ۳ - هنگام قیام مردم تبریز به رهبری ستار خان و باقر خان ﺩﺳﺘﻪ ای سیصد نفری ﺩﺭ ﺗﺒﺮﯾﺰ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻓﻮﺝ ﻧﺠﺎﺕ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪ. فوج نجات، گروهی شبهنظامی بود که در دوران جنبش مشروطه ایران و محاصره تبریز، به
منظور شکستن محاصره شهر در سال ۱۲۸۸ خورشیدی تشکیل شد. رهبری این گروه را هوارد باسکرویل، معلم نصرانی آمریکایی بر عهده داشت.
عارف قزوینی، در سال ۱۳۰۲ خورشیدی در سفری که به تبریز داشته و در مجلس یادبودی که بر مزار باسکرویل برگزار شد، این شعر را برای وی سرود.
سیصد گل سرخ یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده میترسانی؟
ما گر ز سر بریده میترسیدیم
در محفل عاشقان نمیرقصیدیم
|
|
نقدها و نظرات
|
درودها بر شما جناب سلیمی و سپاس همراهی تان. | |
|
درودها بر شما مهربانوی ارجمند و سپاس از حضور گرمتان سرکار خانم آهنگران. اعیاد شعبانیه بر شما نیز مبارک. | |
|
درود بیکران جناب آزاد بخت و سپاس از حضور سبزتان ارجمند. | |
|
درودها جناب آزاد و سپاس از ارسال نص صریحی که دلم را قرص میکند. ترس و تاسفم فقط بخاطر کشتار انسانهای بی گناه است که بعلت خودخواهی ها و گمراهیها ی عده ای قدرت طلب فاسد خونشان ریخته می شود. | |
|
درود بر شما جناب کریمیان عزیز و آرزوی بهروزی و عاقبت بخیری برای شما ارجمند. | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺😓😓🌹🌹🌹👏🏼