زمستان آمد
زمستان آمد و ختم خزان است
چه بادی سرد و کولاکی وزان است
نهیب سوز و سرمایش زوالِ
بساط بیشه خرما پزان است
زمستان پوست خواهد کند از ما
گدا ، یک لا قبا ، بیچارگان را
فرو کوبد به ضرب تند بادش
درِ ، بی قفل و بست خانه مان را
زمستان آمد و با ما در افتاد
ز سوزش لرزه ای بر پیکر افتاد
نه شالی نه قبای گرم داریم
کلاه مندرس هم از سر افتاد
زمستان آسمان را در نوردید
به پشت ابرها گم گشت خورشید
ز سرما شاپرک خود را نهان کرد
فرو بر بست چشمش را و خوابید
سپیدی، برف و سرما مثل خنجر
سیاهی را نبردی نا برابر
کند کولاک هر دم ترکتازی
بگیرد باغ را سنگر به سنگر
زمستان پرتو خورشید سرد است
سپیدی با سیاهی در نبرد است
میان کلبه بی رونق ما
(هوا بس نا جوانمردانه سرد است)
زمستان گر چه گاهِ رخوت ماست
ولیکن وعده گاه عزت ماست
پس از فصل رکود و استراحت
دوباره فصل کار و لذت ماست
سپیدی آمده پرسان پرسان
سیاهی میشود از او هراسان
تن عریان کوه و دشت و جنگل
بپوشاند بسان نو عروسان
زمستان آفت جان خزان است
بدنبالش بهاری گل فشان است
پس از خواب زمستانی دوباره
قناری در چمن آواز خوان است
بسیار زیبا و جالب بود