از علقمه آمد نوا ادرک اخا ادرک اخا
دریاب علمدارت حسین افتاده ام دیگر ز پا
مشکم فتاده بر زمین مولای من اشکم ببین
آید نوای العطش از خیمه های مصطفی
بینی برادر جان من تیری به چشم و سینه ام
ادرک اخا ادرک اخا دستم چرا از تن جدا
ظالم به راهم شد کمین افتاده دستم بر زمین
دیگر مَبر جان اخا دارم خجالت ای شها
سقای طفلانت منم عباس عطشانت منم
بنگر برادر جان من بر کوفیان بی وفا
از خیمه ها آمد نوا عباس علمدارم خدا
آید فغان خواهرم آیا شنید این ماجرا
خود در کنار علقمه دیدم که آمد فاطمه
با ناله و آه و فغان گفتا که عباسم بیا
دیدم که زهرا مادرت آمد به خاک کربلا
گفتا که عطشانم بیا دردت شود مادر دوا
سوی جنان بگشا دو بال ای بلبل شوریده حال
برخیز از این دشت بلا عباس من آه ای خدا
گفتا حسین ای ماه من ای همسفر در راه من
من آمدم عباس من برخیز از این دشت بلا
با من بگو یکدم سخن آخر تو ای گلگون بدن
بنگر که من هم مادرا پشتم خمید از این جفا
بنگر سکینه دخترم آبی نخواهد در حرم
برخیز ایا جان اخا واویلتا واویلتا
...
تقدیم به روح والای علمدار وطنم
...
مهدی بدری(دلسوز)
قلمتان نویسا
در پناه جدم امام حسین علیه السلام پاینده باشید