سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        زمستان

        شعری از

        فاطمه بهرامی

        از دفتر یادو خاطره ها نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۳ دی ۱۴۰۰ ۰۹:۲۴ شماره ثبت ۱۰۵۹۴۳
          بازدید : ۲۲۷   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر فاطمه بهرامی

        زمستان 
         
        گفت پنجره چه خواهی زمن طوفان 
        جواب داد منم پیک رسیدن زمستان 
         
         من کوله باری از برف سفید آوردم 
        در  پی  خود  از   بهار  نوید  آوردم 
         
        شب  اول  من  جشن  یلدا   باشد 
        شب  وصل  دوست  و  اعدا باشد 
         
        خوشحال شوند ز قدمهایم کودکان 
        سر خورند  به روی  برفهایم  غلتان 
         
        می گسترانم  چتر  سفیدم بر زمین 
        شکر  می گویم  قدرت رب العالمین
         
        ز وجودم  همه هستی  سیراب شوند 
        بهر زنده شدن دوباره، درخواب شوند 
         
          از  دور  شاهد و  نظاره گر  بودم   
        خوشحال از شنیدن این خبر بودم 
         
        پنجره لبخند زد ، خوش آمدی بید سرما
        با  همت  تو  خانه ها  پر  شود  از  گرما 
         
        دریغ حرارت این خانه ها ز خوبی نیست 
        بلکه به شوق گذاشتن  غول بخاری است
         
        ز بهربی خانمان ها سرمای توجان سوزه 
        دلت  برای   مردمی ، بیچاره  نمی سوزه 
         
        غمگین گفت با خود فصل زمستان 
        نکند مردم از آمدنم نباشند. شادان 
         
        ای  شیشه  زلال و  پاک  از  غبارها 
        شاد باش از آمدن من در روز سرما 
         
        من فصل سرما هستم ولی گرمم 
        قاصد  آمدن  درد و  غم و رحمم
         
        شاید که وجودم بر همه حکمت باشد 
        گر  اهل  دل اند  کلیدش  همت  باشد
         
        شال  و  پالتو  و  کلاهی  بسازند 
        بهر  فقیران  ز کرم  اتاقی بسازند 
         
        هر کس که در کار خود دانا باشد 
        بر کار خیر از بهر خدا توانا  باشد 
         
        با  آمدن  من  شادان  به پا خیزد 
        تا  بر  کاسه ی  فقیران  غنا  ریزد
         
        هم دنیا و هم اخرتش را زنده کند 
        هم آرامش وهم عمرش پاینده کند  
         
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۴ دی ۱۴۰۰ ۱۶:۴۵
        درود بانو
        بسیار زیبا و جالب بود
        «تا نباشد زمستان شل گلی
        نیاید بهار گل گلی» خندانک
        محمد قنبرپور(مازیار)
        شنبه ۴ دی ۱۴۰۰ ۱۹:۲۸
        زیبا و با احسلس بود درود بر شما خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهرام معینی (داریان)
        يکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ ۲۱:۵۹
        درود های فراوان سر کار خانم بهرامی ادیب فرزانه
        بسیار شیوا ودلنشین
        قلمتان مانا
        در پناه حق
        ایام بکام
        🌷🌷🌷
        علیرضا حسنعلی
        سه شنبه ۷ دی ۱۴۰۰ ۱۳:۵۶
        سلام شعرتان زیبا بود وتا عمق داستان آدم رو فرو میبره خندانک
        فاطمه بهرامی
        چهارشنبه ۸ دی ۱۴۰۰ ۱۶:۵۱
        سلام وسپاس از تک تک شما عزیزان
        محمود فتحی چقاده
        يکشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۰ ۲۱:۴۸
        یلدا بیامد و مدهوش شدیم
        باجمع گلان ناگاه هم آغوش شدیم
        اما چه کنم که گل ندارد وفا
        از بی وفایی او فراموش شدیم
        درود بر شما بانوی گرامی
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5