جمعه ۳۰ آذر
دلقک شعری از شهرام مودب
از دفتر صاع نوع شعر چهار پاره
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰ ۰۸:۳۳ شماره ثبت ۱۰۵۸۱۷
بازدید : ۲۷۵ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب شهرام مودب
|
هر ساقه ای در حسرتِ قدّ سپیدار و
ساقِ سپیدار آرزوی شاخه اش میوه
بر دامنِ تازه عروسان، حسرتِ فرزند
من نوعروسی که شبِ جشنش شده بیوه
تا از میانِ خاکِ دنیا سر برآوردم
مثلِ نسیمی آمدی، طوفان شدی رفتی
قرمزترین فرشِ قدم هایت شدم حتی
اما فقط یک ثانیه مهمان شدی رفتی
گفتی که دلقک باش؛ در نقشم فرو رفتم
تا این که بنشانم به لبهای تو یک لبخند
اما نمی دانی چه دشوار است خنداندن
وقتی نمایشنامه ات را تلخ بنویسند
گولِ سراب خورده می داند چه می گویم
ظرفِ لعاب خورده می داند چه می گویم
محصورِ در زنجیر هم حتی نمی داند
حلقِ طناب خورده می داند چه می گویم
تا حلقِ من چاقوی کُندَت رفت؛ حرفی نیست
ای کاش چاقوی خودت را ساب می دادی
یا این که یاد می گرفتی سر بریدن را
یا این که قبل از سر بریدن آب می دادی
کی آمدی، کی کشتی و کی رفتی از اینجا!؟
کابوس می بینم مگر در هیبتی بیدار!؟
با اینهمه برگرد تا که نیمه جانی هست
شاید که با یک معجزه زنده شَوَم این بار
عیسی ترینی؛ می کُشی و زنده می سازی
دنیا مگر دیگر خدای دیگری دارد؟!
هر چند زنده می کنی اما بِدان این را
مردن در آغوشت صفای دیگری دارد
من خوابِ آغوش تو را هر بار می بینم
یکباره جاری می شود از چشم من اَروَند
می دانم این خواب است و در مَن بعد از آن قطعاً
قد می کشد غم، قدّ قدّ و قامتِ اَلوَند
دیگر به تعبیرِ معبّر اعتباری نیست
یکبارِ دیگر تکیه بر تقدیر خواهم کرد
خوابِ بدی را دیده چشمانم برای تو
این بار خوابم را خودم تعبیر خواهم کرد
شاعر: شهرام مؤدب
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و پر احساس بود
یلدایتان مبارک