« چرخ كينه ور »
وفا زِ چرخ مجو ، چرخ كينه كردار است
طريق گردش آن ، خون آدمي خوار است
درست عهدي اين چرخ را نـشايد ديد
كه دام حيله ي آن، دائماً در اين كار است
به مال و مكنت1 و حكم و تسلطش نتوان
كنيم تكيه كه اين نابكار2 بدكار است
لطافت از گُلِ گلرخ ، مجو برادر من
به هر كجا كه گُلس، خارش آدم آزار است
به هر كسي كه از اين نابكار ، شكوه كنم
جواب من ندهد ، آنكه اهل اين كار است
زِ جور چرخ كهن در امان نـمي باشم
كه بهر جور و جفا ، هوشيار و عيّار3 است
اگر زِ جور همين چرخ ، صبر پيشه كنم
جفا و جور چه سختس و تلخ و دشوار است
جفا و جور ، من از چرخ كينه ور دانـم
ولي طريقه ي آن دست اهل بازار است
اگر به خال و خط و نظم پيكرش نگرم
زِ نيش تيز نهانـش ، زننده چون مار است
خوش است روز كسي، كز جزا نـمي ترسد
كه آن زِ كور دليهاي اهل كفار است
كسي كه ترس خدا ، در دلش هميشه بُوَد
بداند اينكه خدا در جزاش قهّار4 است
خدا زِ گردش اين چرخ مي كنم فرياد
زِ چيست گردش اين چرخ، آدم آزار است
اگر كه آدم و دنيا ، به هم جفا نـكنند
جفا زِ چرخ نـباشد ، درست كردار است
برادرا تو ره دانـشـت نـمي جويـي
براي سركشي توست،كه چرخ در كار است
اگر كه عيبي و نقصي به گردشـش مي بود
بديد آنكه خودش ، حافظ و نگهدار است
كسي كه عيب همه خلق خود بـپوشاند
نـبيند عيب به چرخش، همان كه ستّار5 است
اگر تو دانش خود را به راه حق جويي
نه چرخ كينه ور است و نه كينه كردار است
بشر تو گردش اين چرخ را نـمي داني
سزاي آدميان است ، نه آدم آزار است
خراب كاري اين چرخ را نشايد گفت:
هر آنكه حرفِ خدا زد، سرش سرِ دار است
حسين نسل پيامبركه حرف حق گفت و مي زد
سرش جدا شد از دست شمر غدار6 است
گُل است و بلبل عاشق ، بـهم پيوندند
خطر براي همين ها ، در اين چه بسيار است
طريق عاشق و معشوقه اي ميان آرَد
ولي چو نيك بـبينم ، طريق آزار است
جفا بديدم از اين چرخ بي وفاي لجوج
تمام مدت عمرم از اين گرفتار است
برادرا ، تو به درد برادران بـرسيد
برادران تو هم ، چون تويي گرفتار است
حسن،شكايت از اين چرخ مي كني چه عجب
ز چرخ ،جور و جفا ديدنش كه بسيار است
٭٭٭
1- قدرت – دارايي 2- بي دين 3- زيرك – چالاك 4- چيره شونده 5- پرده پوش 6- بي وفا - پيمان شكن
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
طريق گردش آن ، خون آدمي خوار است
درست عهدي اين چرخ را نـشايد ديد
كه دام حيله ي آن، دائماً در اين كار است
درودها استاد.
زیبا بود.