سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 دی 1403
    21 جمادى الثانية 1446
      Saturday 21 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱ دی

        پیروز میدان

        شعری از

        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)

        از دفتر انسانم آرزوست نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱ آذر ۱۴۰۰ ۱۷:۵۰ شماره ثبت ۱۰۴۹۹۷
          بازدید : ۳۲۰   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        دلم را باز بستانم ز یار دلستان یا نه ؟ 
         
        بسازم یا بسوزم با بت نامهربان یا نه ؟
         
        چو مستان عشق آموزم ازین چشم جهان آشوب 
         
        که شوری در جهان افتد ازان سرو روان یا نه ؟
         
         نه رسم دلبری داند نه  از جورش خبر دارد ! 
         
        بگو چون فاسقان بگذارمش با دیگران یا نه ؟
         
        جفای روزگاران را به خال نازنینان بخش 
         
        سیاهی حکمتی دارد به کنج آن لبان یا نه؟  
         
        تو هم رنجور عشق نازنینان بوده ای ثاقب 
         
        به درمان می رسد زخم دل یاران جان یا نه ؟ 
         
        به انسانی تر از این عشق در عالم نخواهی دید  
         
        سری افتاده در کویی دلی بر آسمان یا نه؟ 
         
        نهایت عاشقی پیروز میدان است می دانی 
         
        خدا را نام دیگر عشق باشد ای جوان یا نه ؟
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        مهرداد عزیزیان
        سه شنبه ۲ آذر ۱۴۰۰ ۱۳:۳۶
        درود بر جناب آزادبخت گرامی
        اهمیت ویژه این غزل بدلیل ردیف سخت آن است
        که مهارت شما را در پرداخت ابیات میرساند
        درود بر شما 👏👏🌺🌺
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        چهارشنبه ۳ آذر ۱۴۰۰ ۱۰:۲۸
        سلام و درود استاد عزیزیان بزرگوار شاعر فرهیخته و نکته سنج و سپاس بی شمار از محبت و بنده نوازی جنابتان . پاینده باشید استاد
        ارسال پاسخ
        امين آزادبخت
        سه شنبه ۲ آذر ۱۴۰۰ ۱۱:۲۷
        با یاد و نام خدا.
        با سلام.
        کاشتن،اینجا،مخصوصا زیر این باغ عظیم و پربار،سخت است.چون زیرا،باغ بینهایت زیباست.
        این غزل زیبا را می توان بخشهایی از گفتگوی معبود با ثاقب دانست...برای اشارت و عقبه ی یکی از ابیات ایشان،که روح را صفا می بخشد چرا که یک کاشته هشداریست من دو بیت از غزل حافظ را اینجا ذکر می کنم .که قرابت معنایی و زیبایی و لطافت این بیت ایشان به درستی برایمان درک شود.
        صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت/عشقش به روی دل در معنی فراز کرد
        فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید/شرمنده ره روی که عمل بر مجاز کرد.
        حال توجه مخاطبین را به بیت نخست استاد ثاقب معطوف می دارم :
        دلم را باز بستانم ز یار دلستان یا نه ؟/بسازم یا بسوزم با بت نامهربان یا نه ؟
        این بیت که تقریبا با یک گله مندی شروع می شود،مخاطب را به یک وادی خاص دعوت می کند.
        چرا كه اين گونه گله مندي ها بيشتر در غرور شاعرانه ريشه دارد.معنا و مفهوم غرور وقتی مطرح می شود ،بی شک یک واژه در ذهن تداعی می شودیک واژه که هم معنای غرور می تواند باشد.قبل از طرح آن،من دوست دارم به سیر دیدگاهی عشق در اکثر شاعران پیشین بپردازم.در اکثر دیوان‌های شعرای ادب فارسی، عشق به نوعی بن مایة اصلی مضامین و موضوعات شعری می‌باشد. هر کدام از شعرا برحسب روحیات و نگاهی که به فلسفه هستی و خلقت و ظواهرآن دارند عشق را وسیله¬ای برای بیان معرفت و احساسات خویش قرار داده‌اند و همین نگاه‌های متفاوت موجب تقسیم عشق به روحانی، الهی، حقیقی، مجازی، آسمانی و زمینی شده است.در این غزل،که موضوعیت گله مندی را تا بیت آخر حفظ کرده است و در آخر به جوابی که می خواسته با مضمونی از سوال معبود که آیا در نهایت به معنای واقعی رسیده ای یا نه،مخصوصا اینکه مخاطب معبود،جوان می باشد.این همان واژه ایست که در ابتدا برای غرور مطرح کردم. و جوان همان معناهای غرور و شور و عشق و قدرت و جذبه را تداعی می کند.وقتی به واژه جوان و عشق می نگریم بی شک برایمان یک تضاد ایجاد می شود:تضاد عقل و جوانی(جوان در پی عشق).یک تضاد و یک عالمه ترادف:غرور وشادی بخشی،شور انگیزی،شیرینی،مستی بخشی،وفا،نیازمندی و نازکشی،پر خطری و ... و ... همه یک دنیا معنا و مفهوم را در پایان بندی شعر ترسیم می کند.این همان زیبایی است که در اشعار استاد ثاقب دیده می شود.این واقعا ارزشمند است که کدام بیت اول باشد و کدام بیت آخر.کدام بیت باید کجا قرار گیرد.این جدای از وزن است.این جدای از ارتباط عمودیست.این خصلت آغازبندی و پایان بندی،کار هر کسی نیست انصافا.جدای از تمام خصلتهای یک شعر عالی،شاعر باید آنقدر سوار بر مبنا و مفهوم باشد که بتواند پایان بندی،نیز هم آغازبندی درست و بجایی داشته باشد.به اینها همه،نام شعر را اضافه کنید:پیروز میدان

        پیروز میدان...غرور ...عشق...جوان

        با سپاسمندی
        خندانک خندانک خندانک
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        چهارشنبه ۳ آذر ۱۴۰۰ ۱۰:۲۵
        سلام و درود بر برادر بزرگوار و شاعر فرهیخته و محقق نکته سنج جناب آقای امین آزادبخت ؛ از بنده نوازی و مهر بی پایان و لطف عمیم جنابتان بسیار ممنون و متشکرم . حیفم آمد مطلبی می خواندم آن را ذیل تفسیر جنابتان از عشق درج ننمایم .
        حافظ و عشق
        حافظ در موارد زیادی با رجوع به عشق زمینی، حالات و روابط خودش را با عشق آسمانی‌اش بیان می‌کند. زبان حافظ رفت و برگشت بی‌وقفه میان عشق آسمانی و عشق زمینی در قالب استعاره‌های مفهومی است. او روابط وجودیش با حق تعالی را به کمک استعاره های مفهومی می فهمد و بیان می کند. غزل زیر یکی از برجسته ترین استعاره های مفهومی حافظ را در این مورد نشان می دهد.

        مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت
        خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت
        تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی
        صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
        و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
        برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
        من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی‌حاصل
        من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت

        در تبیین استعاره مفهومی حافظ باید مثالی را از عشق زمینی بیان کنیم که مد نظر حافظ بوده است. فرض کنید معشوقی زمینی با موهای بلند پرده بر می‌اندازد و با چرخاندن گیسوانش از عاشق دلربایی می‌کند. او همچنین با چرخاندن گیسوانش فضای اطراف را عطرآگین می‌کند و عاشق را از این راه مدهوش می‌کند.

        خدا هم از دو راه دلربایی می‌کند: ‌نخست در برابر دیدگان دسته‌ای از عاشقانش پرده برمی‌اندازد و با زیبایی خود دلربایی می‌کند و نیز با این کار خود فضای عالم را عطرآگین می‌کند و نفحاتی را به راه می‌اندازد «اِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٌ أَلا فَتَعَرّضُوا لَها» و از دسته‌ای دیگر از این راه دلربایی می‌کند.

        در عالم دو دسته عاشق خدا وجود دارد: دسته‌ای که خدا در برابر آنان پرده برانداخته و زیبایی خود را در برابر دیدگاه آنان آشکار ساخته و دسته‌ای دیگر که نفحات الهی به مشام آنان می‌رسد و آن نفحات را در می‌یابد. این نفحات در عالم سرگردان هستند تا عاشقان حقیقی را در یابند. در نتیجه در عالم دو سرگردان وجود دارد:‌ یکی عاشقی که خدا در برابرش پرده برانداخته است. او دیگر بی قرار و سرگردان است. دوم نفحات الهی (باد صبا) که دنبال عاشقان حقیقی خداست که پیامی به آنها برساند.

        حافظ، خود را از دسته اول می‌داند. او افسون چشم محبوب خود را دیده و سرگردان است. اما نفحات از بوی گیسوی حق تعالی سرگردان است:

        من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی‌حاصل
        من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت

        البته حافظ بی نصیب از بهره دسته دوم هم نیست. او مدام از بوی این نفحات مست بوده، از فریب چشم جادوی محبوب خراب است.

        مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت
        خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت
        حافظ از باد صبا هم سرگردان‌تر است.

        زبان حافظ، بدین معنا استعاری (مفهومی) است که عشق آسمانی را در قالب مفاهیم عشق زمینی بیان می‌کند. او خدا را در قالب روابط انسانی بیان می‌کند و از روابط وجودی در میان آدمیان برای فهم روابط وجودی با حق تعالی کمک می‌گیرد. از این نظر در زبان حافظ عشق آسمانی در عشق زمینی تجلی می‌کند؛ نه بدین معنا که عشق آسمانی را با عشق زمینی یکی یا هم سنخ می‌داند؛ بلکه او عشق زمینی را دریچه‌ای برای فهم عشق آسمانی و روابط وجودی زمینی را سرنخی برای فهم روابط آسمانی می‌داند.

        در این نگاه، مفاهیم مرتبط با عشق زمینی تنها راه فهم عالم عشق آسمانی است. روابط وجودی زمینی؛ یعنی روابط وجودی که انسان با موجودات این عالم برقرار می‌کند راه ورود به فهم روابط وجودی با خداست.

        حافظ در اشعارش از صحنه عشق زمینی به طور استعاری به صحنه عشق الهی منتقل می‌شود. اشعار حافظ مملو از این حرکت استعاری است که استعاره مفهومی نام دارد؛ یعنی مدد گرفتن از صحنه و فضای آشنا (عشق زمینی) برای فهم و بیان صحنه ناآشنا (عشق آسمانی). در این حرکت از مفاهیم فضای نخست (عشوه و غمزه و زلف و گیسو وغیره) برای بیان پدیده های فضای دوم استفاده شده است. کسانی که اشعار حافظ را به عشق زمینی تفسیر می‌کنند متوجه این نکته نیستند که صحنه عشق الهی را نمی‌توان بدون استفاده از صحنه عشق بشری فهمید و بیان کرد.

        آنگاه که کلمات از فضای اول به فضای دوم منتقل می‌شود واجد معنای جدیدی می‌گردد که بین اهل عرفان - از یک زبان و فرهنگ - متسالم علیه است. در عین حال که از فضای اول به سمت فضای دوم حرکت می‌کنیم باز می‌فهمیم که عشق الهی با عشق زمینی تفاوت دارد و معادلات و روابط فضای دوم با فضای نخست کاملا متفاوت است، البته معانی برتر در معانی پایین‌تر ریشه و سرنخ دارند. استفاده از مفاهیم عشق زمینی صرفا برای زیباسخن گفتن نیست بلکه راهی جز این نیست. برای فرد ناآشنا باید از مفاهیم فضای آشنا استفاده کرد. این نکته معرفت‌شناختی و زبانشناختی مهمی در باره زبان حافظ است. زبان عرفان زبان استعاری (مفهومی) conceptual metaphor است. روابط وجودی میان حق تعالی و انسان را تنها می‌توان به کمک روابط وجودی در فضای بشری فهمید و بیان کرد. اگرچه اصطلاحات و مفاهیم عرفانی در زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف، متفاوت است، ولی در همه فرهنگ‌ها، روابط وجودی آسمانی را با روابط وجودی زمینی می فهمند.

        از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند

        حافظ طعم عشق زمینی را چشیده است و پس از آن به ساحت الهی توجه می‌کند. اگر عشق به حق تعالی نباشد چه چیزی در عالم ماندگار است؟ «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»(بقره/۱۱۵)

        باید عاشق صورتی شد که همه جا را فراگرفته است که خوشتر از این عشق در عالم نیست.
        بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند
        یار بی‌پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولی الابصار

        وجود شباهت میان عشق زمینی وآسمانی نقض غرض عارف است. عارف می‌خواهد بگوید: او نظیر و شبیه ندارد، عشق به او هم نظیر ندارد. اینجا دو فضای متفاوت در کار است و نکته مهم این است که وجود شباهت نقض غرض است. عارف، تنها ادعا نمی‌کند که خدا بی‌نظیر است بلکه عشق حقیقی به حق تعالی اختصاص دارد و مابقی عشق مجازی است. عشق در این دو مورد یک معنا ندارد، پس حرکت از یک فضا (عشق مجازی) به فضای دیگر (عشق حقیقی) است. دوست داشتن مراتب دارد، ولی عشق یک رابطه شدنِ تام است که فقط میان بشر و خدا تحقق پیدا می‌کند.

        حافظ، تفسیر وجودی قرآن است. حافظ در اشعار خود ابعاد وجودی قرآن را نشان می‌دهد. او با زبان استعاری روابط وجودی انسان با حق تعالی را که در قرآن به آنها اشاره شده بیان می‌کند. تفاوت عرفان ادبی با عرفان نظری در همین نکته نهفته است. عرفان ادبی چهره وجودی قرآن را به نمایش می‌گذارد و عرفان نظری ابعاد متافیزیکی را تحلیل می‌کند.

        به نمونه ای از اشعار حافظ توجه کنید که به صورت متافیزیکی تفسیر شده است:
        این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
        یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد

        معمولاً این بیت این گونه تفسیر متافیزیکی شده که بیانگر وحدت وجود و این که همه عالم تجلیات اوست. این نکته یک ادعای متافیزیکی است که فقط یک وجود هست و دیگر موجودات تجلیات او هستند.

        اما تفسیر وجودی این بیت بدین گونه است:‌ ساقی که می ‌می‌دهد زیبایی های متعدد و نقش و نگارهای فراوانی دارد که آدمی را به سوی خود جذب می‌کند و آنچه از این نقش و نگارها که در می افتاده اندکی از آن زیبایی‌های بی‌پایان است. ساقی با این نقش و نگارها دلربایی می‌کند و آدم را به سوی مستی می‌کشاند. ساقی همواره دلربایی می‌کند و دلربایی های او بی پایان است. این نقش و نگارها اموری هستند که آدم را به میگساری عشق الهی می‌کشانند.

        بیت حافظ از این جهت مضمون آیه شریفه «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» است. این آیه هم به دو شکل تفسیر می‌شود:تفسیر متافیزیکی که در فلسفه و عرفان نظری به چشم می‌خورد؛ بدین معنا که خدا دم به دم می‌آفریند و تجلیات بی‌پایان دارد. تفسیر وجودی؛ بدین معنا که خدا هر روز در عالم دلربایی‌های خاصی دارد و هر دم موجودات با او رابطه وجودی برقرار می‌کنند. سیاق آیه با این آیه همخوان است؛ چرا که می‌فرماید: «یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْن» سؤال یک رابطه وجودی است. موجودات دم به دم زبان می‌گشایند و از خدا طلب می‌کنند. این سؤال‌های بی‌پایان به خاطر طنازی‌های بی‌پایان الهی است.

        کد خبر 4111363
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سه شنبه ۲ آذر ۱۴۰۰ ۱۹:۵۸
        سلام
        دوسوال از محضر استاد
        1- حرکت شعر معاصر را تایید میفرمایید مقصود از حیث زبان است به کل ریشه ز، چو ، ار و ... ازین کلمات ساده بگیرید تا بقیه لغات که اندکی بوی کهن بدهد و نیز نحوه ی چینش کلمات در جمله و سایر موارد که استاد واقفند، را می زنند.
        2-گفته میشود اسماءالله توقیفی هستند و در قرآن و روایات شریفه چندان لغت عشق و مشتقاتش در باب حق عزوجل بکار نرفته است و لغت حب بکار رفته و ظاهرا حب با عشق مترادف نیست البته در لغت عرب نمیدانم وضع به چه منوالیست باری با یکی از دوستان حافظ کلام الله بحث میکردم همان آیات حب را مطرح نمودند فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ و من برای آنکه تمایز حب و عشق را نشان دهم گفتم من شما را دوست دارم ولی عاشقتان نیستم
        باری به صورت محدود شاید در روایات آمده باشد البته چقدر معتبر هستند بحثیست دیگر
        إذا كانَ الغالِبُ عَلَى العَبدِ الاشتِغالَ بي جَعَلتُ بُغيَتَهُ و لَذَّتَهُ في ذِكري ، فإذا جَعَلتُ بُغيَتَهُ و لَذَّتَهُ في ذِكري عَشِقَني و عَشِقتُهُ ، فإذا عَشِقَني و عَشِقتُهُ رَفَعتُ الحِجابَ فيما بَيني و بَينَهُ ، و صَيَّرتُ ذلكَ تَغالُبا عَلَيهِ ، لا يَسهو إذا سَها النّاسُ .
        از نکته ای که نمیتوان گذر نمود بسامد بالای عشق در ادبیات و فقدان یا قلت کاربرد آن در احادیث و این یعنی فاصله گیری ادبیات از سرچشمه های خویش تامل درین افتراق و نیز آیات انتهایی سوره شعرا (که تفسیر استاد از آن آیات را نیز استدعا دارم ازیرا که تا کنون به نتیجه نرسیدم شعر وادی مطلوب است یانه آیا باتوجه به این آیات و إنَّ من الشِّعرِ حكمةً شعر مطلوب شعر حکیمانه است و شعر مخیلانه ی صرف مطلوب نیست؟) ما را شاید به بازاندیشی در راه طی شده درزمینه ی ادبیات رهنمون سازد والله عالم

        وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿۲۲۴﴾
        و شاعران را گمراهان پيروى مى كنند (۲۲۴)
        أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ ﴿۲۲۵﴾
        آيا نديده‏ اى كه آنان در هر واديى سرگردانند (۲۲۵)
        وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾
        و آنانند كه چيزهايى مى‏ گويند كه انجام نمى‏ دهند (۲۲۶)
        إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ ﴿۲۲۷﴾
        مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آنكه مورد ستم قرار گرفته‏ اند يارى خواسته‏ اند و كسانى كه ستم كرده‏ اند به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت (۲۲۷)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        چهارشنبه ۳ آذر ۱۴۰۰ ۱۰:۱۹
        سلام و درود استاد آزاد عزیز . از توجه و عنایت جنابتان تقدیر و تشکر می نمایم .
        به قول مولانا عشق وصف ایزد است ؛ و در باب توقیفیت اسماء

        دلایل قول به منع
        مهم‌ترین دلایلی که قائلان به توقیفی بودن اسماء الهی به آن استناد می‌کنند، عبارتند از:

        «وَ لِلّٰهِ الْاَسْماءُ الْحُسنی فَادْعوهُ بِها وَ ذَروا الَّذینَ یلْحِدُونَ فی اَسْمائِهِ سَیجْزونَ ما کانوا یعْمَلوُنَ»[۱]
        «أَتُجَادِلُونَنی فی أَسْمَاءٍ سَمَّیتُمُوهَا أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُکم مَّا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ فَانتَظِرُواْ إِنی‏ِ مَعَکم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ».[۲]
        «مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیتُمُوهَا أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُکم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بهِا مِن سُلْطَانٍ».[۳]
        روایاتی همچون حدیث مشهور «ان للّٰه عز و جل تسعاً و تسعین اسما من احصاها دخل الجنة» که مطابق آنها هیچکس مجاز نیست از پیش خود خدا را به اسمی توصیف کند.
        قول به جواز
        برخی همچون معتزلیان بصره و گروهی از امامیه، تسمیه و وصف خداوند به غیر منصوص را پذیرا بوده‌اند. [۴] البته ایشان قائلند تنها می‌توان اسمایی را که دربردارنده نقصی برای خدا نیست و نشانه عظمت و جلال خداست درباره او به کار برد؛ [۵] مثلاً گرچه خداوند با جملات اَللّهُ یستَهزِئُ بِهِم (بقره/۱۵)، یضِلُّ مَن یشاء (رعد/۲۷)، نَحنُ نَقُصُّ عَلَیکَ اَحسَنَ القَصَص (یوسف/۳) و قُلِ اللّهُ یفتیکُم (نساء/۱۲۷) استهزا، اضلال، قصه‌گفتن و فتوادادن را به خود نسبت می‌دهد، امّا چون انتزاع اسم‌هایی مانند استهزاگر، گمراه کننده، قصه‌گو و فتوادهنده از جملات یادشده، و به کارگیری آنها درباره خداوند عرفاً نوعی نقص و وهن است، نمی‌توان خداوند را با این اسامی یاد کرد. [۶]

        دلایل قول به جواز
        اینان با ناتمام دانستن استدلال‌های قرآنی و روایی قائلین به منع، قول به توقیفیت را فاقد دلیل دانسته، به عدم توقیفیت اسما و صفات معتقد شده‌اند. از نظر آنان آیات ۷۱ اعراف و ۴۰ یوسف تنها به نفی کفر و بت پرستی و نیز تقبیح نام‌گذاری بتها به نام خداوند نظر دارد، و اشاره‌ای به توقیفی بودن اسما ندارد. آیه ۱۸۰ اعراف هم با توجّه به اینکه الف و لام در (الاسماء الحسنی) برای استغراق و عموم است (نه عهد)، گرچه همه اسمای حسنا را تنها برای خدا می‌داند؛ ولی هرگز اشاره‌ای ندارد که همه این اسما در قرآن آمده است. به‌علاوه روایات نیز بر توقیفیت دلالت ندارند، و گذشته از اینکه خود این روایات در گزارش تعداد و نوع اسما با یکدیگر اختلاف دارند، در تعارض با روایاتی است که خداوند را با اسامی دیگری یاد کرده و آن اسامی را درباره او به کار برده‌اند. [۷]

        قول به تفصیل و توقف
        گروهی نیز مانند غزالی بین اسم و صفت قائل به تفصیل گردیده، در صفت توقیفیت را قبول ندارند و لکن در اسم پذیرفته‌اند، [۸] این اسم است که به کار بردن آن درباره خداوند وابسته و محدود به اذن شارع و وجود آن در متون وحی و سنت است؛ امّا در مقام معرفت و شناخت خداوند وصف کردن او به صفتی که هیچ گونه کمالی را از او نفی نکند و نقصی را به او نسبت ندهد مانعی ندارد.[۹] گفته شده این فرق به این جهت است که نامگذاری از نوعی ولایت نامگذار بر نامیده حکایت می‌کند، چنان که در عرف، این ولی فرزند است که برای او نامی برمی گزیند.[۱۰]

        برخی نیز مانند امام الحرمین جوینی به توقف قائل‌اند. [۱۱]

        معنای خاص توقیفی بودن در عرفان
        عرفا که قائل به توقیفیت اسما و صفات هستند مرادشان از اسم همان ذات به همراه تعینات و از صفت همان تعینات است. [۱۲] منظور آنان از توقیفیت آن است که هر اسمی از اسمای الهی به سبب تجلی خاص خود در جایگاه مخصوص خود قرار داشته، از کمالی خاص حکایت می‌کند؛ امّا لفظی که از معنا حکایت کند عارفان آن را «‌اسم الاسم »، [۱۳] یا «‌اسم اسم الاسم‌» [۱۴] می‌دانند. توقیفیت به این معنا اصطلاح خاص اهل معرفت و در میان آنان پذیرفته شده و شایع است.
        در باب ادبیات معاصر نظری ندارم .
        ارسال پاسخ
        مسعود آزادبخت
        سه شنبه ۲ آذر ۱۴۰۰ ۰۹:۵۱
        سلام و احترام دایی عزیز
        سروده ای سرشار از عشق و معرفت خواندم از قلم توانمندتان
        برقرار باشید به مهر
        خندانک خندانک خندانک
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        چهارشنبه ۳ آذر ۱۴۰۰ ۱۰:۲۷
        سلام و درود دایی جان استااد مسعود عزیز . از بذل توجه و عنایت جنابتان بسیار ممنون و متشکرم . بدرخشید به مهر خداوند و پاینده باشید استاد
        ارسال پاسخ
        علیرضا مرادی( مراد )
        سه شنبه ۲ آذر ۱۴۰۰ ۱۸:۴۳
        سروده زیبایی است
        درودتان باد
        خندانک خندانک
        خندانک
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        چهارشنبه ۳ آذر ۱۴۰۰ ۱۰:۲۸
        سلام و درود استاد مرادی عزیز . بسیار متشکرم از توجه و لطف جنابتان
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3