جمعه ۲ آذر
قصه ی پرنده شعری از علیرضا عالمی
از دفتر قصه ی پرنده نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۶ آبان ۱۴۰۰ ۲۰:۳۸ شماره ثبت ۱۰۴۲۸۸
بازدید : ۲۹۰ | نظرات : ۲
|
آخرین اشعار ناب علیرضا عالمی
|
دل من هی تنگ تر میشه
وقتی چشمات بارونیه
همه دنیام توی
دنیا برام یه بازیه
من نمیدونم چرا اینقدر
تو دلم جا داری
وقتی که نباشی
چشمِ من همش بارونیه
من دیونه که هیچ وقت عاشق
کسی نبودم
ولی تو چه کار کردی که عاشقت اون نگاهت شدم
حالا من اون عاشقِ
دیونه ی توام
عشق تو
شده مرهمه این وجودِ من
منو با دست های خودت آروم کن
توی آغوش خودت منو خوابم کن
همه دنیام توی
بود و نبودم توی
من یه کویرِ بی جونم
تو ناجی قلب منی
انگاری با حضورت
قلبمو دوباره گرم کردی
نگاه من
این روزها تاریکه
جاده زندگی چقدر باریکه
انگار اینجا اسیرم
توی دست های باد
نباشی میمیرم
تو باش
تا قصه ما تو کتاب ها جاشه
قصه ی دو پرنده و آسمونه آبی
آسمونی که یه روزی پرواز
واسه ما ممنوع بود
اما حالا با تو پرواز دیگه واسه من آسونه
من دلم میخواهد پرواز کنم
برسم به خورشید
قصه ی پرنده رو بنویسم
توی آسمونِ آبی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
ترانه زیبایی است